ویرگول
ورودثبت نام
پریا مقدم | نویسنده
پریا مقدم | نویسندهو کسی که کلمات در رگ‌هایش جریان دارند...!‌ ‌Instagram: Pariamoghadam_official ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
پریا مقدم | نویسنده
پریا مقدم | نویسنده
خواندن ۱ دقیقه·۱۲ روز پیش

تاراج

و به خیال خودت تمام رنج‌ها را پذیرفته‌ای و همراه با خاطراتی کهنه و بی‌رمق در گوشه‌ای از ذهنت دفنشان کرده‌ای.

به زندگی‌ات میرسی، چای می‌نوشی، کتاب می‌خوانی، موسیقی گوش می‌دهی، معاشرت می‌کنی، درس‌هایت را می‌خوانی و رویاهایت را می‌بافی اما ناگهان؛سیاهی شب به سراغت می‌آید و به ذهن خسته‌ات دستبرد می‌زند و تمام خاطرات مدفون شده‌ات را نبش قبر می‌کند.

قلبت در این بین تمام شریان‌هایش را مسدود می‌کند تا از ورود آن به خود جلوگیری کند اما...

به ناگاه تک‌تک خاطرات و رنج‌ها برایت تداعی می‌شوند.

تمام آن نشدن‌ها و بغض‌هایی که همیشه قصد جانت را می‌کردند.

قلب قدرتمند است اما نه در برابر سیاهی شب که همه چیز را در لحظه می‌بلعد و مدفون شده‌ها را پس می‌دهد.

در آنی آرامشی که به ظاهر برای خود مهیا کرده بودی برهم می‌خورد و تمام زیبایی‌ها در مقابل چشمانت به تاراج می‌روند.

درد‌های دیرنه‌ای که روزها به هزار مکافات آتششان میزنی و خاکسترشان را دور می‌ریزی در سیاهی مطلق پیدایشان می‌شوند؛

پیدا می‌شوند برای ثابت کردن خودشان، برای ثابت کردن ابدی بودنشان!

تلخ است اما فراموشی در کار این زندگی و توان انسان‌ نیست.

اکنون حالم خوب است، کاش هیچوقت شب نشود؛کاش هیچوقت نشود نبش درد کرد.

-این سطرها از اعماق من برخاسته‌اند و زاده‌ی زیستِ درونیِ من‌‌اند.

نه اقتباس، نه تکرار | 𝒫𝒶𝓇𝒾𝒶 𝑀𝑜𝑔ℎ𝒶𝒹𝒶𝓂🕊

نویسندگیشبانهدلنوشته
۱۱
۶
پریا مقدم | نویسنده
پریا مقدم | نویسنده
و کسی که کلمات در رگ‌هایش جریان دارند...!‌ ‌Instagram: Pariamoghadam_official ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید