ویرگول
ورودثبت نام
محمد جواد تقیپور
محمد جواد تقیپور
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

من تو را دیده‌ام، مرا ببین!

محبوب من، آنچه مرا به سوی تو می‌کشاند و هر صبحگاهان به امید دیدارت سر از بالین برمی‌دارم تنها یک احساس کودکانه و زودگذر نیست! من از اعماق وجودم تو را دیده‌ام و خواسته‌ام! من از سر اینکه روزی به تو برسم و تو را برای خود بدانم به سویت نمی‌آِیم! من سفر به سوی تو را از تو آغاز کرده‌ام. من از تو به سوی خودت قدم برمی‌دارم! توصیفاتم از چشمان و لبانت را به حساب ظاهر بینیم مگذار! آنچه من در تو یافته‌ام، آنچه در جان و قلبت می‌گذرد، آن یگانگی روح و اندیشه‌ است که مرا به این دیوانگی و دلتنگی کشانده! مجنون راست می‌گفت که آنچه من از لیلی می‌بینم را اگر کسی دیگر ببیند مگر می‌تواند، نخواهد و تو را معشوق خود نخواند!

محبوب من، بودنت اگر می‌خواهم، اگر می‌خواهم دستانت را لمس کنم، به جز آرامشی که بر قلبم می‌رساند، آنجا می‌توانم ضربان قلبت را بخوانم! من می‌خواهم از چشمانت خواسته‌هایت را بفهمم، اگر به زبان گفتن بود که هر کسی می‌تواند گوش کند! می‌خواهم نجواهای مگویت را من بشنوم، تمامشان را بدانم و بخوانم!

محبوب من، میان این همه آدم، میان این همه خواستن‌ها و نخواستن‌ها، تنها تو هستی که برای من اهمیت داری! بی‌توست که من سحر‌هایم نیز همچون شب تار است! من زندگانی می‌کنم، می‌خندم، از این سو به آن سو می‌دوم اما سر آخر یک چیز کم، گرمای لبخندت است که مرا دلگرم می‌کند! یقین بدان با تو من به آنچه باید باشم، نزدیک‌ترم! دردهایم را بهتر می‌پذیرم! تو از همه آدم‌های جهان کافی هستی!

رابطهعشقدلتنگیمحمدجواد تقیپورآدم خواستن‌ها
نویسنده، علاقه مند به سینما با رویای بسیار کانال تلگرام: https://t.me/vahmsabz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید