ویرگول
ورودثبت نام
محمد جواد تقیپور
محمد جواد تقیپور
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

چیزی درون ما گیر کرده!

وقتی در حال هستیم به این می‌اندیشیم که فردا را چگونه از سر خواهیم گذراند! یا به گذشته‌ای فکر می‌کنیم که پر از سکوت، سقوط و لبخند‌های خشک شده بوده است. این‌که با این همه پیشرفت ظاهری جهان، افزایش سن و بزرگ شدن قدمان همچنان بهانه‌هایی برای فراری شدن از مسئولیت‌های زندگی پیدا می‌کنیم یعنی هنوز لباس و ابزار سفر را پیدا نکرده‌ایم، چه برسد که در مسیر حرکت قدم برداریم!

ما بهانه‌های زیادی در اطرافمان داریم؛ هوا گرم است یا سرد، آدمی رفته است یا آدمی نیامده اصلاً، حوصله‌مان نمی‌شود و قس علی هذا! اما واقعیت نه در گذشته است و نه در آینده حتی در همین لحظه هم نیست! واقعیت جایی درون وجودمان گیر کرده است! آن چیزی که باعث می‌شود به بهترین نسخه‌ی خودمان تبدیل نشویم جایی میان ما مدفون است. ما دروغ‌های بسیاری را به اسم شناخت خود به خود گفته‌ایم، فکر کرده‌ایم این‌ها واقعیت‌نگری است. اما بسیاری از آن‌ها را نه خود که معیارهای دروغین انسان‌ساخت برایمان تبدیل به آرمان کرده‌اند. چه کسی تعیین می‌کند زیبایی همان است که آن شرکت فروش لوازم آرایشی معرفی کرده است؟! چه کسی تعیین می‌کند که ما آدم‌های تنبلی هستیم اگر به جای هشت، نُه ساعت بخوابیم؟! چه چیز تعیین می‌کند که تمام این معیارهای انسان ساخت بخشی یا همه حقیقت هستند؟! ما بسیار بیش از آنکه باید خود را سرگرم بازی‌های کودکانه‌ای کرده‌ایم تا از واقعیت زندگی، از آن فرصت‌ها و تهدید‌هایی که ما را یک قدم نزدیک به خود واقعیمان می‌کند، فرار کنیم! کافیست کمی در همین فضای مجازی بگردیم و ببینیم که آدم‌ها برای چه چیزهایی وقت، انرژی و هزینه می‌کنند تا درب را به روی خیلی از همین بازی‌ها ببندیم.

ما در زندگی با همین متر و معیارها، همین وقت تلف کردن با آدم‌ها و جهان پیرامونی، دچار زخم‌های بسیاری شده‌ایم. اصلاً اگر بگوییم آدمی بطالت نیز لازم دارد و بخشی از همین‌ها بطالت است. مهم آن است که برای ما بسیار پیش آمده که برای کمی دوری از تنهایی یا خنده‌هایی کوتاه مدت تن به خواسته‌ها، تحقیرها و نخواستن‌های بسیار آدم‌ها داده‌ایم! اما برای خواستنی بودن، ماندن در جامعه و کنار آدم‌هایی که محقرمان کرده‌اند، زخم‌هایمان را نادیده گرفته‌ایم، پوششی چند لایه ساخته‌ایم به این امید که بار بعدی، آدم بعدی انتخاب بهتری باشد. ما فراموش کرده‌ایم زخم‌های درمان نشده، عفونت می‌کنند و تبدیل به دُمل می‌شوند! ما آدم‌ها به جای التیام خود و دیگران بیشتر دست و زبانمان را عادت به زخم زدن ساخته‌ایم. خیلی‌هایشان حاصل درمان‌های انجام نشده است. وقتی خالق تو و مسیر زندگیت، کسی را فرستاده به درب زندگیت و تو زخم خورده مانده‌ای، او گذاشته رفته است. به جای آنکه درب را قفل کنیم، باید یاد بگیریم که درب را باز نکنیم به روی آن‌ها که مانند گرگ داستان شنگول و منگول سفیدی به دست سیاهشان زده‌اند. وقتی یک چیز، یک زخم تکرار می‌شود، خدا را ملامت می‌کنیم درحالی که او مسیر تکراری برایمان قرار می‌دهد تا ببیند آن چیز که باید را یاد گرفته‌ایم یا نیاز است از نو تجربه کنیم!

ما آدم‌ها باید زمین وجودمان را شخم بزنیم و بذر‌ها فاسد، علف‌های هرز، را از جا بکنیم. باید همه چیزی که در وجودمان است از نو ببینیم، بخوانیم. باید کمی در خود گردش کنیم. هر آنچه می‌خواهد در جهانمان روی دهد از جایی درون زندگیمان شکوفا می‌شود. باید به ریشه‌ها برگشت!

زندگیآدمخودشناسیمحمدجواد تقیپور
نویسنده، علاقه مند به سینما با رویای بسیار کانال تلگرام: https://t.me/vahmsabz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید