Mohammad Mehdi Masoomi
Mohammad Mehdi Masoomi
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

تباه در عشق | قسمتی از کتاب

تباه در عشق
تباه در عشق
این تصویر، گوشه‌ای از جهانِ تاریک و شاعرانه‌ی «تباه در عشق» است.
کتابی که نه فقط واژه‌ها، بلکه زخم‌ها را ورق می‌زند؛
روایتی از دلی که در میان سکوت، اشک و کلمات، تباه شد.
این اتاق، صدای نویسنده‌ای‌ست که با هر جمله، کمی بیشتر در خویش فرو می‌رود...
و این شمع، تنها شاهد فروپاشی عشقی‌ست که هیچ‌گاه فرصت رهایی نیافت.

تو از دروازهٔ چشمان دینت، دل مرا ربودی و سال‌هاست از آن ربودن می‌نویسم. تو آغاز وجود دین و تاوان کراهت پذیرش ادیان دگر را با رفتن، به من ارمغان نهادی. ببخش مردِ فساد دلت را؛ با زیبایی دلت، آن را همچون اشک‌هایت پاک کن.
من کنج مزار دلِ روح خویش، بیگانه و غریبه‌ام به آسمانی که تو خدایش هستی؛ تو را صدا و ثنا زنم.
بشتاب که دگر نای تمنای دیرین نیست، نیست دگر بویت بر بالین و اشک آن را از من گرفت. تو در تمام موی و رگ‌های من بودی، ولی چشمانت منزلگاه دگران است. تو در زار من گم می‌شوی و در اشک‌ها تو را می‌یابم، قبلهٔ سجودهای مکرر، زان زار زنیتت در بالین که برخواست.
من هنوز در کنج درویشی خویش، تو را وهم کنم، تو بر بالین که باشی.
تو ز حال من بی‌خبری؛ چه افسوس پرباری که تو نمی‌دانی شبانگاه، چشمان خویش را می‌آزارم که چرا به چشمانت نیامد.
اکنون همان روزی‌ست که دگر روزیِ نگاهت، به روزگار دگران ورم و چرک کند؛ و من باز، در آن روز، باری دیگر به عنوان خدای‌ام تو را دعوت نمایم.
و تو چه می‌دانی شرمندگی شاعر برای شعری که نمی‌داند وزن کودکانش، همان تمنا و تحقیر است؟ تمنایی که سال‌هاست ورقِ شلاق خورد.
مرا از نو بخوان؛ دگر سیاهی در من نیست، تمام سرمشقِ روحم به ثنای نام توست.
گویی چرخهٔ فلک به مجنون شدن من چرخیده.
تو در آغوشم نیستی و کاری جز زار و نوشتن از من برنمی‌آید.
مرا ببوس برای بار دگر؛ شاید گرمای وجودت، شومینهٔ امیدِ دیدار شود.
تو مرا نخواستی و من از روح خویش هراس دارم.
تو را به گذشته‌مان، مرا در تابوت گذار؛ که شاید فراغ، جان مرا به سیاهی دچار کند... مکانی که حس نباشید، و در پایانِ بی‌پایان به سر برم.
تو از چشمان پر اشک من چه می‌خواهی؟ دریاچهٔ امیدم به سوی آمدنت خشک شد.
من می‌نویسم، و شاعران حسادت بر مقصد اشعارم؛ که چه تابِ زیبایی در چشمانت دارد.
تا کی بنویسم؟ تا کی با دل نویسم؟


اگر واژه‌ای از این نوشته در تو طنین انداخت، خوشحال می‌شوم بازتاب احساست را در کامنت‌ها بخوانم.
کتابنوشتهدلنوشتهشعر
محمدمهدی معصومی، ۱۹ساله؛ نویسنده‌ی «تباه در عشق»، «کبودی دل» و «کفرنامه». در مرز کفر و عشق زاده شدم، می‌نویسم نه برای دیده شدن، که برای زنده ماندن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید