میان بنده و دوست، آرزو بسی باشد
بیا ز بغض درون، راه گریه باز کنیم...
ز بهر چیست کِشی بار درد و محنت عمر
هلاک مرگ شود آنچه که ممتاز کنیم
رسیده فصل جنون و شکار جان ملل
ز پنجِ خشم بسی صورت خود ناز کنیم
گسسته بند دل و جامه ی جانم را مرگ
جهان، به مرده و زنده، اگر افراز کنیم
قرارِ دل بُوَد اِفشای راز عشق لیکن
چو ابرِ خون بشود هر که که همراز کنیم
به سوز و آه بدوزد و بریسد به عزا
چنانچه گفتنِ رازم به هم آغاز کنیم
به سوز نِی بشِنو شرح حال غصه ی دل
ز تار غم بنواز ،گریه، که آواز کنیم
قلم ز درد شکسته، ز فرط غصه ی ولی
گمان نبر که بدین شعر، که ایجاز کنیم
شبیه تشنهی اشکی به پشت دشنهی شک
بهخوابِ مرگ برو، گر نشد اعجاز کنیم
معین بدان که اگر زندگی چو زندان است
به شکل و هیبتِ اشک، دردِ خود ابراز کنیم
✍ محمدمعین محمدی
🥀 تولدِ مرگ
⏳ 1403/4/19 :)
درصورت تمایل کانال بنده رو در تلگرام هم دنبال بفرمایید:
T.me/moeinly