در ادامهی معشوق سنگدل و معشوق عهدشکن
شماره ۳ :
معشوق صعبالوصول که وصل یا رسیدن به او سخت، دیر و در مواردی ناممکن است.
و وقتی وصل میسر نشود یعنی عمر را باید در هجران سپری کنی.
" گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم " سعدی
ویژگی بسیاری از بیتهای با این نوع معشوق، سخت بودن رسیدن با فضاسازی و تشبیهای هست که تضاد و سخت بودن مسیر وصل مشخص باشد و همیشه معشوق برتر است.
مثل بیت زیر از سعدی که معشوق مانند آب حیات نایاب است و سعدی به نرسیدن رضایت داده .
" من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم "
یا بیت دیگر :
" گدایی پادشاهی را به شوخی دوست میدارد
نه با او میتوان بودن نه بی او میتوان گفتن " سعدی
یا در بیتی از عطار :
" چون نمییابد از وصل تو شاهان ذرهای
نیست ممکن گر چنان ملکی به دربانی دهی"
" آفتابی تو و من ذره مسکین ضعیف
تو کجا و من سرگشته کجا مینگرم" سعدی
▪︎ گاهی عاشق، عشق را فارغ از وصل میبیند، مثل بیتی از هاتف اصفهانی ؛
" هرگزم امید و بیم از وصل و هجر یار نیست
عاشقشم، عاشق، مرا با وصل و هجران کار نیست "
▪︎ گاهی عاشق عمرش فقط به امید وصال است؛
" امید وصال تو مرا عمر بیفزود
خود وصل چه چیزیست که امید چنینست " سنایی
▪︎ گاهی هم عاشق آنچه میخواهد که معشوق میخواهد؛
" فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی " حافظ
▪︎ گاهی هم وقتی عشق از یک سمت است نرسیدن بهتر است؛
" عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل
باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود " خاقانی
ضمیمه : اکثر عشقها یا عاشق و معشوق هایی که در ادبیات ماندگار شدن، به وصل نرسیدن، مثل رابعه و بکتاش، خسرو و شیرین، ویس و رامین و ...
برای خواندن پیرامون معشوق سنگدل و معشوق عهدشکن به مطالب زیر مراجعه کنین :)))