ویرگول
ورودثبت نام
S.m
S.m
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

دلتنگی

حسی وصف ناپذیر و سرشار از غم است...

سرشار از درد،سرشار از حسرت،سرشار از پشیمانی؛این چه واژه ای است تمام اینهارا در بر میگیرد! برای خود جهانی دارد،جهانی پر از درد...

برای تک تک لحظه ها،ثانیه هاو ساعت هايش دلتنگ میشوی و هیچ کاری ،هیچ کاری نمی‌توانی انجام دهی،فقط و فقط باید تحمل کنی؛فکر کنی آه بکشی،فکر کنی حسرت بخوری،فکر کنی و اشک هایت را از روی گونه هایت پاک کنی...سخت است،سخت!

نمیدانم شب ها در دل خود چه دارد،چه ها دیده است که فقط شبها،نیمه شبها میتوانی آن را بروز دهی وگرنه در تمام روز مانند یک شمع آب میشوی و کسی متوجه نمی شود و نمی فهمند،نمی فهمند تا زمانیکه همچون یک روان نویس جوهر تمام میکنی و دیگر توان نوشتن نداري!...

گمان کنم بزرگترین موهبتی که خدا به بندگانش داده است؛فراموشی است...

وگرنه جان توان این همه دلتنگی و بغض و آه را ندارد و جایی طاقتش طاق میشود و به قول خودمان می بُرد! همین فراموشی است که باعث می شود ادامه حیات دهی و الا که...

زمانیکه دل تنگ میشوی با هیچ چیز‌ آرام نمی‌گیرد این دل،جز رسیدن به آن چیزی که سبب دلتنگیت است! و روز به روز در باتلاق حسرت،در باتلاق پشیمونی فرو می‌روی و هرچه دست و پا میزنی ،بیشتر در آغوش بی بازگشت باتلاق فرو می‌رود!

دلتنگی بد دردی است؛تسکین دارد اما درمان نه!!!


دلتنگیحسرتدل
ما به او محتاج بودیم... او به ما مشتاق بود!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید