*نیالا*
*نیالا*
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

شاید ندونی دقیقا چقدر مهمی

تا حالا شده برای رضایت دوستت یا هر آدم نزدیک دیگه کاری رو بکنی که واقعا دلت نمیخواسته ؟

یا شده بعد از انجام دادنش از درون به شدت احساس نارضایتی داری ؟

تا حالا شده بخوای به خواسته ای نه بگی و از عواقبش بترسی ؟مثلا نکنه دوستیت خدشه دار بشه و یا اصلا اون آدم ترکت کنه ؟

شاید خودتم بدونی اما گاهی اوقات بهش بی توجهی می کنی تا تو ذهنت پررنگ نشه که بفهمی از تنهایی میترسی ...

اما به هرحال توهم توموقعیت هایی گیر کردی که نمیدونستی بگی آره یا نه درصورتی که واقعا میخواستی بگی نه ولی نتونستی

شاید به هزاران دلیل این اتفاق افتاده و از مهم ترین هاش میشه به چندتا مورد اشاره کرد

اولیش داشتن عزت نفس پایین

عزت نفس تو زندگی میتونه خیلی مهم باشه ،میتونه نه ،واقعا مهمه اما یه جاهایی وقتی از یه سنی میگذریم و وارد رابطه های مختلف میشیم تازه اونجاست که میفهمیم ای دل غافل من عزت نفسم کجا رفته ؟

بعد تازه خبر دار میشی که از اول اونقدری که باید شکل گرفته نشده و برای همینه که تو توی زندگیت گیر چرخه های تکرار میوفتی ...

راستش عزت نفس پایین آدمو مجبور به انجام کارهایی می کنن که شاید واقعا دلت نمیخواد ...

وقتی عزت نفست پایینه شروع می کنی به محبت کردن بیش از اندازه به آدمای اطرافت ...

مهربونی خیلی خوبه اما نباید اونو از حدش فراتر کرد ...

چون از یه جایی به بعد مهربونی میشه دلیلی برای داشتن آدما کنار خودت حتی به غلط


عزت نفس پایین تورو کنار آدم هایی که واقعا مناسب تو نیستن راضی نگه میداره ...

وقتی عزت نفست پایینه نمیدونی چقدر ارزشمندی ،چقدر وجودت بی نظیره پس فکر می کنی همون جایی که هستی جای مناسب و غیر اون آدم محاله کسی تورو نگاه کنه .

پس اینجوری میشه که به روابط سمی خودت ادامه میدی و کلی صدمه روحی و جسمی به خودت وارد می کنی


عزت نفس پایین داشتن یعنی با هر بادی به همون جهت رفتن ممکنه تو برای خودت یه باورهایی داشته باشی اما وقتی عزت نفست پایینه به اونا پایبند نیستی چون فکر می کنی اگر به باورهات ،به خط قرمزات پایبند نباشی ممکنه آدمای اطرافت روز به روز کم و کمتر بشن و در نهایت تو تنها بمونی ...

آره درست حدس زدی عزت نفس پایین باعث میشه تو از تنهایی و تنها بودن بترسی و برای همین حاضری تن به هر روابطی بدی ...

اما یه لحظه فکر کن تو حتی تو بهترین روابط هم بازهم تنهایی و این قضیه رو نمیشه انکار کرد

تنها راه رهایی پذیرشه...

اینکه بپذیری با تموم وجود تنهایی هاتو در آغوش بگیری ...

شاید حتی تو همون روابط اشتباهم بیشتر از قبل احساس تنهایی بکنی و روحت عمیقا اذیت بشه اما بازهم راضی به ترک اون رابطه نیستی .


دوست داری همه ازت راضی باشن یا همه خوشحال باشن

همه ی اینا از همون عزت نفس میاد ،من فکر می کنم عزت نفس خودش یه چرخه بزرگه که وقتی واردش میشی خیلی سخته بتونی بفهمی داره چه اتفافی میوفته اما با یه کم عمیق شدن و تمرکز کردن قابل فهمه

وقتی عزت نفست پایینه وارد یه سیکل تکرار میشی در برابرخواسته های دیگران توانایی نه گفتن نداری پس انجامشون میدی حتی اگر واقعا دلت نخواد ،بعد دلت میخواد اونارو راضی نگه داری و همین طور خوشحال پس بازهم نه نمیگی و یه جورایی با اینکار داری به آدم های مقابلت باج میدی ...

باج میدی که با انجام دادن کارهاشون کنارت بمونن و تو همین حین به اونا بیش از اندازه محبت می کنی ...


اما باید بدونی آدم ها باید برای وجود خودت کنارت باشن نه صرفا کارهایی که می کنی

آدم ها باید تورو به خاطر خودت ،به خاطر شخصیت درونیت دوست داشته باشن و کنارت باشن حتی اگر هم به خواسته اشون نه بگی بازهم تغییری در روابطشون با تو ایجاد نمیشه ...



از همین امروز هرکجای کاری شروع کن و اینو بدون خودت بودن خیلی قشنگ تره به شرطی که اول از همه عزت نفس داشته باشی ،بدونی کجا باید باشی و ارزشت دقیقا چقدره ،وقتی بدونی بهت تبریک میگم میدونی کجای مسیری و دقیقا چی میخوای ...





روانشناسیعزت نفسروابط سمینویسندگی
داستانش مفصله اما اگر بخوام از اول بگم اینه :معماری خوندم ولی بعدش وارد دنیای گرافیک و تولید محتوا شدم حالا دیدم میخوام هم بنویسم هم خلق کنم اما نه یه ساختمون شاید یه کاراکتر ،شاید رنگ بیشتر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید