مردِ چی‌چِکا
مردِ چی‌چِکا
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

خسته‌‌ از عمری زمستانم بهارم می‌شوی؟

یک فنجان چای کرک برای نبودنت
یک فنجان چای کرک برای نبودنت


از خواب بیدار می‌شم، ساعتو می‌بینم ۲:۵۷ دقیقه گوشیمو نگاه می‌کنم؛ پیام‌های عکسامونون چی شد رو می‌زنم کنار شاید از تو پیامی باشه، نه نیست! یادم رفته بود تو که خیلی وقته رفتی صدای هادی آرمین می‌پیچه تو سرم که می‌گه: هی یادم ارت که تو کنار مه نهی دور بودیو رفتی یک جای دگه‌ای هی یادوم اریت کتابون شعر اخرُم محض خاطر تو همه شعرو از برمون، عادتوم بودن بیاروم اسمت ته بیت؛ دست مه کنین نبودنت یادوم اریت...

گوشیمو کنار میذارم و مثل وقتی که روی آب شناوری توی سیاهی اتاق دراز کشیدم و زمزمه می‌کنم خسته‌‌ از عمری زمستانم بهارم می‌شوی؟ و به تو فکر می‌کنم که نمی‌دونم کجایی؟ کدوم تو؟ من که تویی ندارم. شاید روزی تویی داشته باشم بالاخره که تو باید یه روز بیای و بهم بفهمونی که الکی شلوغ می‌کردم که این زندگی اونقدرا هم سر جنگ نداره.

بیای و بگی چرا گور بابای بقیه که نشونم بدی چطور خیلی از این غصه‌ها فقط لات کوچه خلوتن و زورشون به دو نفر نمی‌رسه.

بیای و بفهمم که تمام این مدت بودی و این من بودم یادم رفته بود چطور تصورت کنم. دارم یاد می‌گیرم منتظر نباشم فقط اگه توهم یه وقت رسیدی و پیدام نکردی خیلی منتظر نمون...


هی یادم اریت امرو دل مه بی کسن، یک فنجون چای دیگه بسن؛ لووم به جواب هر سوال از تو اگیت دست مه که نین نبودنت یادوم اریت...

عمرتنهاییسیگاربهار
تکه‌هایی از احوالات مردی که در جنوب ایران، بندرعباس زندگی می‌کند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید