این کوزه چو من عاشق زاری بودست در بند سر زلف نگاری بودست
این دست که بر گردن او میبینی دستی است که بر گردن یاری بودست
صبح که آن طور.
عصر شده است. مربی عباس به او یک «جملهاو» گفته است که هر هفته ۲۱ بار بنویسد.
«من یک بازیکن فوتبال هستم. و با انجام تمرینات سخت در مسیر پیشرفت و بهتر شدن قدم برمیدارم. این تنها ماموریت من در فوتبال است.»
دفترش را هم به من نشان داد. پرسید«دفترم قشنگه؟» یک دفتر سیمی با طرح جلد نیمار بود. گفتم«آره خیلی خوبه.» هفته ای ۲۱ بار میکند به عبارتی روزی سه بار. عباس دیروز ده بار نوشته بود و الان مشغول نوشتن یازده بار دیگر بود. قضیه کراتین خوردنش را در سن ۱۶ سالگی با دوست دکترم مطرح کردم و پاسخ او این بود:«بهش بگو استروئیدهای آنابولیک هورمون های مردانه رو میتونه ساپرس کنه ، باعث بشه صفات زنانه بروز بده دیگه از این واضح تر هم نگو خودش بره تحقیق کنه بترسه.». نگفتم. به جای آن گفتم«کراتین نخور. الان خیلی زوده برات.»
فکرش را هم نمیکردم که داشتن یک جفت دمپایی انقدر کیفیت زندگی را در پانسیون افزایش بدهد.
فردا باید کلی خرت و پرت بخرم به منظور انجام کاری.