jack
jack
خواندن ۴ دقیقه·۷ سال پیش

سلف نامه (2)

میری سلف سعی می کنی ته صف رو پیدا کنی . به طرز عجیبی صف بستن ملت ، اول از سالن سلف میری بیرون بعدش باید از پله ها بری پایین بعدش که پاگرد رو رد می کنی از اون یکی سری پله ها باید برگردی بالا و دوباره بیای تو سالن سلف ، اینطوری تازه میرسی به ته صف . میرسی به ته صف و به کنارت که یه نگاه میندازی ، آدمای وسط صف رو میبینی که دارند بهت یه پوزخند ریز پیروز مندانه میزنن تو هم مجبوری یه لبخند ملیح عاقل اندر سفیه در جوابشون بدی و یادت میمونه هروقت تو هم رسیدی جای اونا همین کار رو بکنی تازه میشه خلاقیت هم به خرج داد و وقتی به اندازه کافی جلو رفتی و آخرین نفر صف به موازات تو با زاویه 180 درجه قرار گرفت ازش با تعجب بپرسی که اینجا ته صفه ؟!! بعد مثلا برای اینکه نشون بدی چقد متاسف شدی براش ، همین جور سر تکون بدی براش .... فک کنم تا الان دیگه رسیدم به پیشخوان سلف ، پنج نفر وایستادن پشتش به محض اینکه کارت رو میزنی و چراغ سبزش روشن یه چشمک میزنه اولی داد میزنه : رنگی یا سفید تا میخوای با خودت تحلیل کنی که چرا یه خدمه پشت کانتر سلف بعد از اون صف به اون طویلی ازت راجع به رنگ میپرسه یهو یه کفگیر خوراک قارچ و مرغ میریزن تو ظرفت بعد که یه قدم دیگه برمیداری میبینی ئه یه مدل دیگه هم غذا قارچ و مرغ بوده که فرقش با اون یکی اینه که تو این بجای رب سس مایونز استفاده کردن ... همینجور که به صورت اسلوموشن با یه نگاه حسرت بار از کنارش رد میشی همون یارو اولیه داد میزنه که مهندس جلو صف رو گرفتی حرکت کن ! میری یه جای تاریک و نمور ، ته سالن که به احتمال زیاد صندلیش با اختلاف سطح 45 درجه ای لق میزنه پیدا می کنی دو نفر اونجا روبروی هم نشستن ، میشنی مثل همیشه حرفاشون رو گوش میدی . یکی شون به احتمال زیاد از اون شاخ های اینستاست اما مدل فرهنگیش ... البته میشد این رو از پیرهن فیت سیاهش و مدل مو و سیبیل و عینک گردش هم فهمید ...

داره از این میگه که چطور وقتی ملت تو مترو و خیابون میشناسنش ، بسته به مودش تو اون لحظه به ابراز احساسات شون جواب میده ، بعدش بحث رو می کشه سر اینکه میخواد یه فیلم با موضوع اشتباه بودن سیستم آموزش و پرورش مملکت بسازه و از اون جایی که به قول خودش رسانه داره و میتونه تاثیر گذار باشه ، احساس مسئولیت کرده. میگه : من اتفاقا با استاد "بوووووق" هم صحبت کردم اون هم آدم خیلی رک و صریحیه ، گفتش ، ببین این دقیقا تک تک کلمات خودشه ها ... اصلا خیلی رک و واضح گفت این سیستم آموزشی ما پر از " الانه که آدم احساس می کنه قراره یه حرف سانسوری بزنه ... یا حداقلش بگه که پر از آدم احمقه ... پر از بی سواده ... آدم منتظره همچین چیزی بشنوه خوب طبیعتا ... که ادامه میده "این سیستم آموزشی پر از مطالب حجیم و غیرکاربردیه ! " ? حالت بد میشه از اینکه مجبور حرفای یدونه شاخ اینستا رو که به فکر سیستم آموزشی کشوره رو بشنوی ... این شخص دانشجوی همین پلیتکنیک بود ... ? سه چهارتا لقمه که میخوری میشنوی بحث شون عوض شده ... شخص روبرویی این شاخ اینستای ما میگه : بابا این غذا خیلی کمه که ... اصلا به هیچ جای آدم نمیرسه ... شاخ داستان ما بهش میگه خوب کم تر بذار لای نون ، و لقمه هات رو هم دو سه دور نون بپیچ دورشون ، سیر میشی ... ? نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم می پرم وسط حرفش و میگم طبق قانون پایستگی جرم هر مدلی که بخوری آخرش دو تا نون و یه کفیگیر قارچ میره تو اون شکم کوفتی ات ( البته یکم مودبانه تر ...) شاخ قصه ما دستش رو به چونه اش میگیره عین استیو جابز چند ثانیه به افق خیره میشه ، یه سری تکون میده و میگه آره راست میگی ... بعد دوست روبروییش میگه : تازه اگه اونجوری زیاد لای نون بپیچمش آخرش ممکنه نون کم بیارم ، مجبورم خالی خالی قارچ و مرغ پخته بخورم ... شاخ قصه یه نگاه متفکرانه بهش میندازه و میگه : آره ، بهترین و افیشنت ترین راه اینه که نون رو توش تیلیت کنی . " من هرچی که ته بشقابم مونده رو تو یه لقمه یکی میکنم و بدون اینکه به پشت سرم کمترین نگاهی بندازم به سرعت سلف رو ترک می کنم .


سلف نامهخاطرهدانشگاهشاخ مجازی
نوشته و عکس و بحث و غیره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید