Pary
Pary
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

شروع داستان خوب یا شاید بد...

باز کسی آمد و پس از سالها

مرا ملکه ای کرد که بر هفت دریا ،هفت کوه و هفت شهر پادشاهی می کند.

همیشه نوشتن و خوندن این جملات برام خنده دار بود و وقتی دیگران و تو این موقعیت می دیدم بهشون پوزخند میزدم .

اما حالا...

خودم دچارش شدم .

این شروع برام قشنگترین و در عین حال دردناک ترین اتفاقه .

انقدر انرژی دارم تو قلبم که میتونم یه کوه و جابجا کنم .

قلبم تازه داره نفس می کشه

اما دردناکه اگه تهش قشنگ نباشه.

ما که معلوم نیست تا کی زنده ایم و رو پاییم. بذار یکم زندگی کنم فکر لعنتی ...بعد از ۳۲ سال این کمترین حقه . این حق و باطلش نکن.

حتی اگه بگی دروغه میخوام گوشهامو بگیرم و صدای در زدنت و تو مغزم نشنوم.

میدونی که نمی تونی از پس قلبم بربیای . فعلا اون زورش از تو بیشتره .

بذار یکم تو حال خودم باشم . این روزا بالاخره میگذره. بذار یکم خوشمزه بگذره...


عشقدردسرزیباییداستانشروع
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید