نِفِرپیتو·۲ سال پیشدَردِسَر پارت دوجان- فکر کنم بدونم باید چیکار کنیم.یلنا و جنان با انتظار نگاهش کردند، جان با عجله نشست و گفت:- فِرِدریک هَندِرسون رو یادتونه؟جنان و یلنا سو…
Pary·۵ سال پیششروع داستان خوب یا شاید بد...باز کسی آمد و پس از سالها مرا ملکه ای کرد که بر هفت دریا ،هفت کوه و هفت شهر پادشاهی می کند. همیشه نوشتن و خوندن این جملات برام خنده دار بو…
saeedeh.ahmadzadeh·۵ سال پیشگوشی موبایل و دردسرهاش یه مدتی بود گوشیهای لمسی (اسمارت فون) دست کوچیک و بزرگ بود. اما من نداشتم. من بودم و یه گوشی نوکیای خیلی قدیمی که لای پنبه نگهش داشته بود…