parniyan hajhosseini
parniyan hajhosseini
خواندن ۱ دقیقه·۱۵ روز پیش

بعد از رفتن او…

بعد از رفتن او درختان ولیعصر جانی ندارند که…

بعد از رفتن او موج های خزر نای رقص به سوی ساحل را ندارند که…

بعد از رفتن او گل نمیخندد و پژمرده و بی حال است و غنچه گل نمیدهد که…

بعد از رفتن او پروانه از پیله بیرون نمی آید ، آخر امیدی ندارد که…

بعد از رفتن او دیگر هیچ رنگی نبود و همه چیز سیاه و سفید شده بود دیگر…

بعد از رفتن او قهوه ام طعم همیشگی را نداشت و زهرمار شده بود…

بعد از رفتن او ستاره هرگز چشمک نزد و ماه را هم کسی ندید…

بعد از رفتن او دیگر خورشید از پشت کوه بیرون نیامد و و زانوی غم بغل کرده بود…

رفتن او فقط مرا نشکست بلکه تمام طبیعت را نابود کرد… :)

عاشقانهنوشتننویسندگیعشقولیعصر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید