رامش
رامش
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

صدای گرفته ام سرم داد میزند

وقتی ترانه های نیمه کاره روی هم تلنبار میشود

و آینه هر روز آرزویش را طلب کار میشود

وقتی صدای گرفته ام سرم داد میزند

بیدارم و خواب زیر چشمم چاه میکند

جنینِ واژه می میرد و هر شب آه میشود

آه میشود

آه میشود...

و اشک روی گونه های من راه می رود


رامش



بعد از نزدیک به سه ماه دوباره اینجا اومدم این روز ها روز های خوبی نیستند حداقل برای من

و این چند خط رو نوشتم تا توصیف سر بسته و مختصری باشه از این حال و هوا

شانزده فروردین هزار و چهارصد



دلنوشترویاکلماتترانه
ترانه خون شهر کَر ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید