وقتی ترانه های نیمه کاره روی هم تلنبار میشود
و آینه هر روز آرزویش را طلب کار میشود
وقتی صدای گرفته ام سرم داد میزند
بیدارم و خواب زیر چشمم چاه میکند
جنینِ واژه می میرد و هر شب آه میشود
آه میشود
آه میشود...
و اشک روی گونه های من راه می رود
رامش
بعد از نزدیک به سه ماه دوباره اینجا اومدم این روز ها روز های خوبی نیستند حداقل برای من
و این چند خط رو نوشتم تا توصیف سر بسته و مختصری باشه از این حال و هوا
شانزده فروردین هزار و چهارصد