ولنتاین از رگ گردن به ما نزدیکتره. از موقعی که کلاس هشتم بودم هیجان داشتم زودتر پا بذارم تو ۱۸ سالگی. انگار اون موقع تو ذهنم ۱۸ سالگی سنی بود که تو دیگه تنها نمیمونی. سنی که تو دیگه «قطعا» رفتی تو رابطه. از ۱۸ سالگی من دو سالی میگذره و باید به خودنویس ۱۴ ساله بگم : عزیزم! زهی خیال باطل !
من نمیدونم ماجرای این ولنتاین چیه که من همیشه توش تنهام؟ یه سری آدم ها انقدر خوش شانسن که «عشق»رو موقعی پیدا کردن که به بهمن میرسه؟ خب خوش به حالشون ! برای من ولنتاین هر سال آینه دقهه!
هر سال یادم میندازه تردیدم رو نسبت به عشق و البته نسبت به پایان خوش، نسبت به هر بار که لبخندهای عاشقانه میزنم. میدونین فرق فوق مهم امسال با سال های دیگه چیه ؟ که من این حس شیرین عاشقی و تو رابطه بودن رو میشناسم ! من جای خالی کسی رو احساس میکنم که خیلی روزها خیلی پیشم بوده.
ولنتاین خیلی ساده به نظر میاد ولی به بحث کادو که میرسیم همه چی عوض میشه . با قیمت های امروز و گرونی ای که پاش رو گذاشته رو گلومون و بر نمیداره ولنتاین یه بخش جدیدی از استرس اقتصادیه !
اگه فقط یه دلیل داشته باشم برای دلخوش بودن تو ولنتاین اینه که مجبور نیستم دنبال کادو بگردم! مجبور نیستم فکر کنم و ببینم این ولنتاین آیا «تنها» ولنتاینیه که من با این آدمم یا نه .
نمیدونم اولین کسی که گفت عقاب ها تنهان و سینگل باش و پادشاهی کن کی بود ! ولی مطمئنم حتی اون آدم هم دم ولنتاینی حالش بد میشد …
یکی از دوستای صمیمیم (که اتفاقا مدت هاست توی یک رابطه ی جدیه) چند وقت پیش داشت بهم میگفت «سینگل بودن واقعا عالیه ! ولی خب هر چیزی یه تاوانی داره. اگه عشق نبود ، اگه سختیهای بعد به هم زدن نبود، حتما سینگلی رو انتخاب میکردم!»
به نظر من سینگل بودن بی نظیره چون سر و کله زدن با جهنم درون ذهنمون راحت تر از جهنم بیرونه. من قبلا فکر میکردم ترک شدن خیلی سخته. بعدا فهمیدم ترک کردن وقتی میدونی راه رو اشتباه رفتی و تو باید «اون آدم شجاعه» باشی و تصمیم درست رو بگیری سختیش هزاران هزار برابره.
اینو از من به یادگار داشته باشین : اون آدمی که از ولنتاین بدش میاد یه روزی حسابی عاشق بوده !