ویرگول
ورودثبت نام
راضیه وفایی نژاد
راضیه وفایی نژاد
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دردِ عشاق !

می شود هر روز برای یک نفرشان نوشت و روایتگر سرگذشت یکیشان بود!!

یک روز برای آنکه ماند ، ساخت ، پرداخت اما رفیق نیمه راهش عشقشان را به هوسی زودگذر فروخت !!

روز دیگر برای آنکه دلبرش را دید ، صدایش را شنید ، کنارش قدم زد اما زبانش به اعتراف احساسش نچرخید !!

یا برای آنکه آنقدر در یک قصه ی اشتباه ماند و چشم از خاطرات گذشته برنداشت که ندید آن که را که آماده بود تا قصه ای درست و عشقی ماندگار بسازد !!

برای آنکه برای دلدار نیامده اش می خواند ، می نویسد ، می نوازد اما انتظارش سر نمی رسد و آن یوسف گمگشته هیچگاه مسیرش به کنعان نمی خورد !!

یا برای آنان که خواستند ، درکنارهم ماندند ، عشقشان را پروراندند اما وصالشان را تقدیر نخواست ، هم میتوان چندین جلد کتاب نوشت !!

یا می شود برای آنانی نوشت که حرف نمی زنند ، چشم هایشان را می دزدند ، سرشان را پایین می اندازند و سروکله زدن منطق و عاطفه شان را به تماشا نشسته اند !!

برای آنانی که به زیبایی شروع می کنند ، مملو از شورند و هیجان ، درد و رنج جهان را پایان یافته می بینند اما از نگهداری و مراقبت غافل می مانند ، فاصله می گیرند و یک روز بی خداحافظی ماجرایشان تمام می شود !!

یا می شود یک روز از آنهایی گفت که آشناترین هم بودند و امروز غریبه ترینند !!

می بینید؟!
می شود تا ابدالدهر دفتر عاشقانه ها را باز گذاشت و هر روز قصه ای نو و تازه به برگ آخرش اضافه کرد که شباهتی به قبلی ها نداشته است ....

عشقوصالفراقجداییاعتراف
دانشجوی پرستاری ام ، دوساله که می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید