می خواهم کسی باشد که مرا به سکوت دعوت کند ،
کنار هم بنشینیم ، سیگار باشد و تلخیه یک فنجان قهوه ،
نگاهایمان را به نقطه ای مشترک از محیط گره بزنیم،
میخاهم یکی باشد که ارام ارام ، در وجود هم غرق شویم ،
نباشیم ، جوری که هیچوقت نبوده ایم ،
یکی که ،برای دیدن و شنیدن حرف هایش ،نیاز به چشم و گوش نباشد .
کسی باشد که همچو من ،غم را به زیبایی معنا کند ،
برایش از تشنگی بمیرم ،
یکی که تلفیقی از من باشد ،
او باشد،سکوت ، تلخی و من ...
تلخی هم مزه ی بینظیری دارد ،