ریشه ای در میان برف و یخم
که اگر منجمد نگردم شب
از سخاوت به روی لب هایم
آسمان صبح می گذارد لب
قطره ام پشت سد سنگی که
همنشینم نموده، ره بسته
چشمه ای می شوم کنار تو
نکند مرگ اگر مرا خسته
صبر اگر دست را رها نکند
جان اگر بر جنون نیانجامد
می رسم عاقبت به دامنهات
کوه عشقم دمی بیارامد
هیچ کس بی گمان نخواهد دید
تَرَک محو روی قلبم را
نگذری از جهان آبکی ام
دلبر دلپسند دل آرا
#سعیدصدقی