دوست دارم این درزی را که افتاده روی بدنم را باز کنم، مثل بچه گربه ای که با پارگی پیرهنی ور میرود تا دوختش از هم باز شود. بعد آرام آرام از لای چاک باز شده ی تنم، خودم را بیرون بکشم.
بعد تنم را از شانه ها بگیرم و خوب بتکانمش که اگر تکه ای از من درونش گیر کرده، بیرون بپرد.
بعد با دقت وصف نشدنی ای؛ مثل آدم وسواسی که مدام ذهنش می کاود برای مرتب کردن اطرافش، آرام تنم را وِلو کنم روی مبل، وسواسی تر از قبل با دو انگشت گوشه های پوستم را بکشم و صاف کنم، با کف دست طوری که انگار دارم زیر و بم پارچه ای را صاف میکنم ، بکشم روی تنم تا ناصافی ها صاف شود.
بعد برای خودم یک لیوان بزرگ چایی بریزم، از دور، از خیلی دور به تن وارفته خودم خیره شوم🙂
بعد بلند شوم بروم دنبال هیچی
بدون مغز، بدون فکر، فقط هیچ🍃
1403/6/14