بعد از صحبتی کوتاه که درباره ارسطو داشتیم در تاریخ میرسیم به اسکندر. اسکندر شاگرد ارسطو بود و خودش نیز پدیدهای بوده است (به نظرم). درباره اسکندر در تاریخ زیاد خواندهایم و فیلم و محتوای نمایشی هم کم نداریم ولی یادم است که خواندن کتاب قدم به قدم با اسکندر برایم خیلی شیرین بود. با همه نقدهایی که به ترجمههای آقای منصوری وارد است من لذت خواندن ترجمههای ایشان را دوست دارم. اگر برچسب بدی به من نزنند می گویم کتابهای ایشان محصول مشترک مترجم و نویسندهی درونشان است و حضور همزمانِ این دو روح لذت خواندن را برای من بیشتر میکند (اگر برچسب بد هم می خواهند بزنند، بزنند. ایرادی ندارد).
برگردم به مسیر اصلی:
اسکندر که در جوانی توانست قلمروی عظیمی را فراهم کند در همان جوانی هم از دنیا رفت و قلمرویش به دست جانشینانش تقسیم شد! (در این و این پست کمی درباره اسکندر گفتهام). در دوران جانشینان اسکندر در قلمروی پهناورش، افرادی در ادبیات و فلسفه ظهور کردند ولی من مایل به بررسی آثار و زندگی آنان نبودم مگر فلوطین که شاید زمانی به خواندنش مشتاق شوم.
بعد از این دوره باید به دوران حکومت روم برویم، نگاهی به این پست در این مورد ضرر ندارد.