ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

132. ویکتور هوگو و ناله‌هایش

ویکتور هوگو
ویکتور هوگو

در پست قبل از بینوایان نوشته بودم و بعد از آن کلود ولگرد و 93 را از هوگو خواندم، دوست داشتم گوژپشت نتردام و مردی که می‌خندد را نیز می‌خواندم ولی فعلاً منصرف شده‌ام.

چرا؟

چون در همین سه داستان من احساس کردم با یک داستان روبرو هستم. با مردی که به دلیل گرسنگی مجبور به دزدی می‌شود و پس از اینکه به حبس با اعمال شاقه محکوم می‌شود دوران تلخی را می‌گذراند! در این میان انقلاب مردم و درگیری‌های سیاسی و نظامی هم بر زندگی او و هم بر زندگی زنان و دختران و مردان دیگر اثر می‌گذارد.

درست است که این موضوع اصلی هر سه کتاب نبود اما وجود این اشتراکات کمی ادامه دادن با هوگو را برایم سخت کرد.

به نظر من کتابهای هوگو از داستانی قوی و حتی نثری جذاب بهره نبرده است و داستان‌هایی واقعی و اعتراضی به وضعیت زمان خودش بوده است. شاید بتوان یا تحلیل و بررسی آن را به همه‌ی زمانها تسری داد ولی در واقع چنان نگاهش در فرانسه‌ی زمان خودش مانده است که من ترجیح می‌دهم کتابهای همه‌زمانیِ دیگری را بخوانم.

پس از این خداحافظیِ سرد با هوگو به سراغ الکساندر دومای پدر رفتم: در پست بعد از کنتِ مونت‌کریستو خواهم نوشت.

هوگوفرانسهادبیاتچالش تاریخ و ادبیات جهانرمان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید