
با توجه به لیست پست 127 همچنان در تور دوما به دام افتادهام! در پست 133 از کنتِ مونتکریستو نوشتهام. از آن زمان تا امروز در حال شنیدن کتاب سه تفنگدار هستم (البته میگویند این کتاب با ترجمه منصوری تلفیق چند کتاب است) و تازه جلد اول از آن به پایان رسیده است! 9 جلد دیگر مانده است.
داستان برایم جذاب، روان، گیرا و خوشایند است. تاریخ در دل رمان و زندگی در دل جنگ. هنوز نمیدانم با ترجمهی منصوری خوش میگذرد یا با نوشتهی دوما ولی هر چه هست خوش میگذرد.
عجلهای ندارم در مورد نوشتن این پست و گفتن از این رمان.
هنوز شنیدنش تموم نشده... شده قصهی شبهای من و دوستش دارم... ازونهاست که اگه تموم شه دلم برای شخصیتهاش تنگ میشه چون دارم باهاشون زندگی میکنم.
غیررسمی بنویسم:
کتاب با اینکه از جلد سه حالت کشداری به خودش گرفت همچنان جذاب و خوشمزه بود و من واقعا از شنیدن تاریخ به زبان قصه خیلی لذت بردم.
باید کتاب رو بخونید تا بعد بگم که برید عکس لویی چهاردم یا آندوتریش یا مازارن رو ببینید و با تصوراتتون قیاس کنید و ببینید چه میچسبه. بعد از خوندن داستان دوما وقتی این عکسها رو میبینید انگار رازهای مگویی رو میدونید و دارید عکس یکی از هممحلیها رو میبینید که از زندگیش حسابی باخبرید. حس بامزهایه.
ولی نگم براتون از جلد ششم به بعد🙄
گویا سه تفنگداری که منصوری ترجمه کرده ترکیب سه تا کتابه: سه تفنگدار، 20سال بعد (که 20سال بعد از وقایع سه تفنگدار رو میگه) و ویکنت دوبراژلون (که ادامه 20سال بعده).
با این حسابت میتونم بگم:
کتاب سوم ماجرای پسرخوندهی آتوس رو تعریف میکنه (آتوس یکی از اون سه تفنگداره). اول اینکه به خاطر نبودن شخصیتهای اصلی داستان برام خیلی بیکشش شد ولی دلیل اینکه نتونستم ادامه بدم این بود که از ماجراهای خوب و پرتنش و پرهیجان افتادیم توی ماجراهای لوس و خالهزنکی و مسخره چند تا دختر و پسر که پسرها فقط دنبال آویزون شدن به یه زن پول و مقام دار بودن و دخترها هم فقط دنبال اینکه پسری رو پلهای کنن برای بالا رفتن!
خلاصه که سه تفنگدار اصلی رو بخونید عالیه ولی بقیهاش به نظرم به خوندنش نمیارزه.
و بالاخره این کتاب طوووووولانی تموم شد. در ادامه طبق لیست پست 127 باید برم سراغ بالزاک، دوست دارم از روسو بخونم. ولی هنوز مایل نیستم ( توی پست 130 از روسو نوشتم.) فعلا به خودم یادآوری میکنم تا بلکه زمانی مایل بشم.