ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

62. خارمیدس (Charmides)، خویشتن‌داری

امروز نوبت رسیده است به کتاب خارمیدس از مجموعه آثار افلاطون.

  • در مکالمه لیزیس سقراط تلاش کرد تعریفی برای دوستی بیابد؛
  • در مکالمه لاخس به دنبال تعریف شجاعت گشت؛
  • و امروز در مکالمه خارمیدس سعی می‌کند معنای خویشتن‌داری را روشن کند.

نمی‌توانم بگویم سقراط خود در پی یافتن تعریف دقیقی برای این مفاهیم است چون طرز بیان او، نظم سوال‌هایش و مسیری که با تمام قدرت سعی می‌کند همراهان بحث را در آن مسیر نگه دارد برای من نشان از این دارد که او خود معنا و مفهومی دقیق برای این موارد در ذهن دارد ولی در بحث قصد دارد که به شیوه معمول خود با درگیر کردن ذهن افراد به آنان بفهماند که اگر چیدمان مفاهیم در ذهنشان بدون فکر و بررسی بوده باشد گاه تناقض‍ها چنان در کنار هم قرار می‌گیرند که فرد را به اشتباه می‌اندازند، بدون آنکه بداند خودش، خودش را گمراه می‌کند.

پس نظر من این است که سقراط با علم به یک موضوع شروع به تحلیل آن می‌کند؛ ولی این صرفاً یک نظر و درک شهودی است و دلیل خیلی محکمی برایش ندارم. به هر حال در مسیر بحث روش سقراط در هر مکالمه بیشتر و بیشتر بر ما روشن می‌شود.

این رساله (یا کتاب یا مکالمه) بیشتر درباره خویشتن‌داری است ولی موارد دیگری هم مطرح می‌شود که مایلم از آنها نیز بنویسم.

یک: نسبی بودن زیبایی

در ادامه خوانش مکالمات افلاطون به بحثی درباره زیبایی می‌رسیم و درباره این موضوع مشروح صحبت خواهد شد ولی در این رساله جایی سقراط در مورد زیبایی جمله‌ای می‌گوید که با یکی از جملات من کاملاً منطبق است!

سلیقه من درباره زیبایی جوانان معیار درستی نیست زیرا همه جوانان در دوران شکفتگی به دیده من زیبا می‌نمایند.

این جمله زیبایی را سلیقه و وابسته به فرد می‌داند (فعلاً این را دریافت کرده‌ام) و من هم همین اعتقاد را دارم. زیبایی چیزی نیست که بتوان آن را با متر و معیار واحدی اندازه گرفت چرا که در نظر افراد مختلف چیزهایی مختلفی زیباست.

مورد دیگری که این جمله دارد این است که سقراط برای خود معیاری دارد: جوانان در دوران شکفتگی برایش زیبا هستند. من هم برای خود معیاری دارم: هر کس رفتار و برخورد و منش بهتری داشته باشد به چشمم زیبا می‌آید و هر کس رفتار و برخورد و منش خوبی نداشته باشد به چشمم زیبا نیست. این درباره خودم هم صدق می‌کند، روزهایی که از نظر خودم رفتار خوبی داشته‌ام در آینه خودم را زیبا می‌بینم و روزهایی که تلخ و کج‌رفتار بوده‌ام در آینه خودم را زشت می‌بینم. این نگاه من کاملاً با نگاه رایج که برای ابعاد بینی و دهان و شکل چشم و منحنی ابروها استاندارهای زیباشناسانه در نظر می‌گیرند فرق دارد ولی من همین نگاهم را دوست دارم. شاید باید واژه دیگری برای این زیبایی بیابم! نمی‌دانم.

دو. زیبای روح یا زیبایی تن؟

در روند مکالمه سقراط جمله‌ای دیگر می‌گوید:

به جای آنکه رخت از تنش برکنیم چرا جامه از روحش بر نگیریم و از زیبایی آن برخودار نگردیم؟

در اینجا نگاه سقراط کمی به من نزدیک می‌شود که زیبایی روح برتر از زیبایی جسم است.

سه. نکاتی درباره پزشکی

سقراط با جملاتی این مفهوم را منتقل می‌کند که مداوای عضو بیمار باید بعد از مداوای کل بدن باشد و مداوای تن نیز باید بعد از مداوای روح باشد. من نیز با این نگاه موافقم. بگذارید کمی در این باره صحبت کنم.

بارها شده است که برای دردی به پزشک مراجعه می‌کنیم و دارو و درمانی برای درد خود دریافت می‌کنیم. تا اینجای کار همه چیز درست است اما بعد از مدتی دردی دیگر عارض می‌شود و باز مراحعه و باز دارو و درمان و باز ... گاه این چرخه معیوب به این علت رخ می‌دهد که دارو و درمانی که برای درد اول تجویز شده است خود موجب ایجاد دردی دیگر می‌شود چرا که بدون توجه به سایر اعضا و نیز بدون توجه به کل بدن تجویز شده است. از این رو من همیشه به نظرم می‌رسد پزشکان به ویژه پزشکان امروز جامعه چنان با ذره‌بین به محل زخم دقت می‌کنند که فراموش می‌کنند اول باید چاقو را درآورد، بعد زخم را پانسمان کرد.

اما در مورد قسمت دوم حرف سقراط من هنوز در تردیدم نمی‌دانم آیا واقعاً مداوای تن در گروی مداوای روح است؟!

سقراط که معتقد است چنین است و مداوای روح نیز با سخنان نیکو میسر می‌شود.


سقراط در این مکالمه با چند تن از دوستانش در مورد خویشتن‌داری صحبت می‌کند ولی بحث بی‌نتیجه می‌ماند. خواندن روند مکالمه و تعاریف متفاوت از خویشتن‌داری جالب است ولی ذکرش را لازم نمی‌دانم. در مکالمات بعدی جایی سقراط تعریف دقیق و واضح خودش را از خویشتن‌داری بیان می‌کند که در جایش برایتان نقل می‌کنم.

فلسفهافلاطونسقراطچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید