در ادامه مطلب قبلی سقراط انواع روحها را به انواع حکومتها ارتباط میدهد...
سقراط در انتهای کتاب چهارم از دو نوع اول صحبت میکند و آنها را در کنار شرایط جامعه آرمانیِ خود بهترین نوع حکومت میداند و در ابتدای کتاب پنجم بدون اشاره به انواع دیگر، آنها را حکومتهایی میداند که در مراتب بعدی قرار دارند.
در کتاب مرد سیاسی از انواع حکومتها صحبت شده بود و من اینجا فقط نام آنها را به یادتان آوردم.
در کتاب پنجم به سراغ توصیف زندگی اشتراکی رفته است و تمرکزش اشتراک خانواده است! من نه تنها اصل حرف سقراط را متوجه نمیشوم بلکه تمایلی هم به بررسی و یافتن نقاط ضعف و قوت این نگاه هم ندارم.
به نظر من مسائل عاطفی و خانوادگی موردی شخصی است و به هیچوجه نمیتوانم عواطف و مهمترین جامعه انسانی را بردهی هدفی دیگر بدانم. در این مورد حتماً پستی جداگانه خواهم نوشت. پستی در این باره که فرد مهم است یا جامعه؟
پس، از توضیحات مفصل و منطقمآب سقراط در مورد اشتراک زن و فرزندان میگذرم! و حتی میگذرم از کلکهایی که سقراط در این میان لازم میداند و نیز صحبتهایی که درباره لزوم آموزش زنان و تفاوت زن و مرد میگوید؛ اگر برایتان جالب است میتوانید کتاب پنجم از رساله جمهوری را مطالعه کنید.
سقراط چنان جامعه را در بالاترین درجه اهمیت قرار داده است که حتی سال ازدواج و فرزندآوری افراد را تعیین میکند و برای تخطی از این استانداردهای تعیین شده مجازاتهایی اعلام میکند. این برای من مصداق بارز سلب آزادی است ولی شاید واقعاً جایی که عدالت است آزادی نیست! باورم به این مورد نیست ولی باید دربارهاش بیشتر فکر کنم!
نتیجه اشتراک زن و فرزند و همزمان نبود مالکیت خصوصی از نگاه سقراط این است که جامعه درد و شادی مشترک دارد و چون همه خویشاوندند در نتیجه دعوا و درگیری درونی نخواهد بود! این شکل از زندگی شبیه قبایل بدوی انسانها نیست؟ قبایلی که در تاریخ باستان میخوانیم!
پس از همه این صحبتها به سوالی اساسی میرسیم:
سقراط بسیار زیبا پاسخ میدهد:
سوال اصلی بعدی این است:
فیلسوف دوستدار دانش است، دوستدار همهی دانش و نه جزئی از آن.
و در این زمان لازم است تفکیکی بین شناخت و پندار قائل شد:
فیلسوف دوستدار شناخت است و نه دوستدار پندار.
در کتاب بعدی با روشن کردن کار دقیق فیلسوف توضیح داده میشود که چرا باید شاه فیلسوف باشد.