ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

95. جمهوری، کتاب پنجم

در ادامه مطلب قبلی سقراط انواع روح‌ها را به انواع حکومت‌ها ارتباط می‌دهد...

پنج نوع حکومت هست و پنج نوع روح!

  1. حکومتی که شخصی لایق حکومت کند، حکومت سلطنتی
  2. حکومتی که چند تن لایق حکومت کنند، حکومت اشرافی (آریستوکراسی)
  3. حکومت فرد نالایق، استبدادی
  4. حکومت چند تن نالایق، اُلیگارشی
  5. حکومت مردم بر مردم، دموکراسی

سقراط در انتهای کتاب چهارم از دو نوع اول صحبت می‌کند و آنها را در کنار شرایط جامعه آرمانیِ خود بهترین نوع حکومت می‌داند و در ابتدای کتاب پنجم بدون اشاره به انواع دیگر، آنها را حکومتهایی می‌داند که در مراتب بعدی قرار دارند.

در کتاب مرد سیاسی از انواع حکومتها صحبت شده بود و من اینجا فقط نام آنها را به یادتان آوردم.

در کتاب پنجم به سراغ توصیف زندگی اشتراکی رفته است و تمرکزش اشتراک خانواده است! من نه تنها اصل حرف سقراط را متوجه نمی‌شوم بلکه تمایلی هم به بررسی و یافتن نقاط ضعف و قوت این نگاه هم ندارم.

به نظر من مسائل عاطفی و خانوادگی موردی شخصی است و به هیچ‌وجه نمی‌توانم عواطف و مهم‌ترین جامعه انسانی را برده‌ی هدفی دیگر بدانم. در این مورد حتماً پستی جداگانه خواهم نوشت. پستی در این باره که فرد مهم است یا جامعه؟

پس، از توضیحات مفصل و منطق‌مآب سقراط در مورد اشتراک زن و فرزندان می‌گذرم! و حتی می‌گذرم از کلک‌هایی که سقراط در این میان لازم می‌داند و نیز صحبتهایی که درباره لزوم آموزش زنان و تفاوت زن و مرد می‌گوید؛ اگر برایتان جالب است می‌توانید کتاب پنجم از رساله جمهوری را مطالعه کنید.

سقراط چنان جامعه را در بالاترین درجه اهمیت قرار داده است که حتی سال ازدواج و فرزندآوری افراد را تعیین می‌کند و برای تخطی از این استانداردهای تعیین شده مجازات‌هایی اعلام می‌کند. این برای من مصداق بارز سلب آزادی است ولی شاید واقعاً جایی که عدالت است آزادی نیست! باورم به این مورد نیست ولی باید درباره‌اش بیشتر فکر کنم!

نتیجه اشتراک زن و فرزند و همزمان نبود مالکیت خصوصی از نگاه سقراط این است که جامعه درد و شادی مشترک دارد و چون همه خویشاوندند در نتیجه دعوا و درگیری درونی نخواهد بود! این شکل از زندگی شبیه قبایل بدوی انسانها نیست؟ قبایلی که در تاریخ باستان می‌خوانیم!


پس از همه این صحبتها به سوالی اساسی می‌رسیم:

آیا دولتی که طرحش ریخته شد، قابل اجراست؟

سقراط بسیار زیبا پاسخ می‌دهد:

  • قصد ابتدایی از طرح چنین حکومتی کشف معنای عدل و ظلم بود تا بتوان با درک آن در جامعه‌ای آرمانی به درک آن در زندگی شخصی رسید. پس هدف ساختن جامعه نبود، بلکه تخیل آن بود.
  • اقتضای طبیعت این است که عمل همواره از حقیقت دورتر است تا سخن.
  • با اینحال می‌توان با یک تغییر کوچک ولی سخت، جامعه آرمانی را در دنیای واقعی تا حدی شبیه به آرمان مطرح‌شده ساخت.

آن راه حل این است که فیلسوف شاه شود یا شاه فیلسوف شود.

سوال اصلی بعدی این است:

فیلسوف کیست؟

فیلسوف دوستدار دانش است، دوستدار همه‌ی دانش و نه جزئی از آن.

و در این زمان لازم است تفکیکی بین شناخت و پندار قائل شد:

  • شناخت درک حقیقت یک چیز است، دانایی در مورد آن چیز
  • پندار بین دانایی و نادایی قرار دارد یعنی نه نادانی کامل است و نه دانایی کامل

فیلسوف دوستدار شناخت است و نه دوستدار پندار.

در کتاب بعدی با روشن کردن کار دقیق فیلسوف توضیح داده می‌شود که چرا باید شاه فیلسوف باشد.

افلاطونفلسفهفیلسوف شاهچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید