در دنیای امروز که با ترس، ناامیدی، عدم قطعیت، آسیب های روحی و اجتماعی، افسردگی، یاس و استیصال بیش از پیش مواجه هستیم، داشتن چشم انداز ضروریه. (ایجاد نگرش و تصویری از آرزوهامون و پیروی از آن ها) با این حال بسیاری از مردم نه چشم اندازی دارند و نه می دانند چگونه می توان به آن دست یافت، خیلی ها هم با وجود داشتن چشم انداز منفعل و سردرگم هستند!!
در ادامه تاملات پاییزی و در جلسه پنجم پیرامون Vision (بینش، چشم انداز) صحبت کردیم.
در ابتدا مستند Power of vision (قدرت بینش) رو با هم دیدیم و در طول فیلم پیرامون مباحثی که مطرح شد و سوالاتی که برامون پیش اومد گفت و گو کردیم.
در این مستند می خواهیم ببینیم، چرا تصور مثبت ما از آینده برای ملت ها و سازمان ها، شرکت ها و اجتماعات، پیرها و جوان ها و برای تک تک ما که می خواهیم در جهان منشا اثر باشیم، تجسمی بسیار مهم و حتی اساسی است؟!
خلاصه از مستند Power of vision
جمع بندی متاملان
حالا چطور به این سوال بزرگ پاسخ بدیم؟ اینکه چشم انداز من از زندگی چیه؟
در اپیزود 20 پادکست هلی تاک که در خصوص ویژن صحبت شده، در جواب این چطور به پاسخ رسیدن، مطرح شده که بهتر سوالمون رو به سوالات کوچک تر بشکنیم و توضیح داده چطور با کمک چرخ زندگی می تونیم استاندارد ها و ارزش های خودمون رو در جهت هریک از بخش های این چرخ (خانواده، رابطه، شغل و تحصیل، درآمد، معنویت، فرزندپروری، سلامت و ...) تعریف کنیم.
برداشت شخصی من از اندک سرچ! می گه دور این چرخ زندگی می تونه هرچیزی قرار بگیره به عنوان رئوسی که برامون اولویت هست و لزوما 5 تا عنوان مشخص نیست. (اگر منبع خوبی می شناسید بهم معرفی کنید)
یه راه دیگه می تونه کمک گرفتن از تضادها باشه. در واقع هروقت نمی دونید چی می خواید، بنویسید که چی نمی خواید!
به آرزو نرسی که تا به آرزو نرسی!
در چشم انداز، به جای وصل شدن به دستاورد ها نحوه بودن ماست که مهمه، لحظه لحظه و گام هایی هرچند کوچک که در راستای بینش مون برمی داریم (حالا این می تونه اهدافمون باشه، آرزوهامون، مسئولیت اجتماعی مون و ...). مثلا اگر من دوست دارم نویسنده بشم یا در فلان رویداد سخنرانی کنم شاید یکی از گام های کوچیکش همین نوشتن باشه و در صورتی که در راستای رسیدن به اون هدف همین گام کوچیک رو بردارم، اگر به هر دلیل زمانم تموم شه! حسرت نمی خورم چون لذت اون فعل رو تا حدودی چشیدم و در راستای اون اتفاق نهایی گام برداشتم.
یکی دیگه از راه های رسیدن به تعریف خودمون از بینش می تونه همین هم باشه، که با خودمون بشینیم، ببینیم که هر روز بخشی از زمان، انرژی، وقت و هزینه و ... رو حاضریم برای چه کاری صرف کنیم؟ اگر سرمون شلوغ باشه و با کلی دغدغه و اتفاق مواجه باشیم چه کاری هست که کنارش نمی گذاریم؟ چه کار یا نگرشی رو در زمان هایی که دریای زندگی متلاطم هم هست دنبال می کنیم؟
جمع بندی زود هنگام!
به نظرم چشم انداز يک جورایی نقش فانوس دريايی رو در زندگی ایفا می کنه. اینکه ما با شناخت خودمون که در هویت راجع بهش صحبت کردیم و با پیدا کردن ارزش ها، ویژگی هایی که دوست داریم داشته باشیم، اهدافمون و ... در این جهان حرکت با نگاه به بینشی مشخص رو آغاز می کنیم و این مفهوم و معنایی که به جهت اون در حال حرکت در مسیر زندگی هستیم باعث میشه تا در این جهان پلتفرمی پر از ابهام و عدم قطعیت کمتر از مسیر منحرف بشیم و به دلیل داشتن معنا برای زندگی، راحت تر در مشکلات تاب بیاریم و امیدوارانه فاعل و منشا اثر برجهان پیرامونمون باشیم. البته این سوال (اینکه چشم انداز من در زندگی چه چیزی هست؟) مثل سوال در خصوص هویت و خیلی سوال های دیگه، جواب همیشگی نداره و در واقع در یک سیکل ما دائما خودمون و ارزش هامون رو می شناسیم و ارزیابی می کنیم و از طریق اون چشم اندازمون رو تعیین می کنیم و در مسیر زندگی گام بر می داریم و این داستان ادامه دارد...
پ.ن ۱: 5 صفحه A4 از قبل و بعد از کلاس در مورد ویژن نت برداشتم! اما قصد داشتم ننویسمشون! که حیفم اومد این دوره تاملات اینجا ناقص بمونه! سرفرصت بر می گردم و متن رو بروز رسانی می کنم.
پ.ن ۲: اینو که می نوشتم یاد اپیزود ۳۷ چنل بی "جنوبگان" افتادم. داستان سفر هنری ورزلی از این سر تا آن سر قطب جنوب!
همه ما یک قهرمان درونی داریم. هرکسی یک جنوبگانی دارد. مردم دنبال جایی هستند که بتوانند جواب هاشونو پیدا کنند! جنوبگان شما کجاست؟