اي كه هر چه دلنشينست در روي تو هست
اي كه دو ديده ام نگران به سوي تو هست
دارم از خاطر تو خاطره اي در دل خويش
وز غيبت تو زبانم غزل گوي تو هست
تا فتاد آن نور پر فروغ عذارت بر ديده ي كور
ديده آرزومند ديدار نقش ماهروي تو هست