سوسن
سوسن
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

پایان خوش(1)


هنوز به یک هفته نرسیده امّا چندروزی می‌شود که باز به نوشتن پناه برده‌ام. عادت دیرینه ی ایام شباب! افکار چرخان در ذهن را که چرخش بیش از اندازه شان خراش روح را به دنبال دارد روی کاغذ سامان می‌دهم.تاثیری بر آرامشم دارد؟نمی‌دانم! اما می‌دانم که فعلا راهی جز این سراغ ندارم.راه های دیگر یا زیادی لوکس‌اند یا زیادی بی فایده! از راه رفتن و حرف زدن با خود و دیگری و دویدن و خواندن و...نگویید که امتحان صدباره‌‌شان جز پادرد و زبان درد(!) و سردرد آن دیگری و چشم درد آورده ی دیگری برایم نداشت!

(به قول حافظ، به غیر از آنکه بشد دین و دانش از دستم/بیا بگو که ز چه عشقت چه طرف بربستم)

بله، باز دارم می‌نویسم و البتّه که این بار نوشت افزارم نه یاران قدیمی ام ورد ۲۰۱۳ و ۲۰۰۹ هستند و نه کاغذ سفید و کاهی و نخودی و... و خودکار؛ که من اگر آنقدر ثروتمند بودم که از پس هزینه‌ی دائمی کاغذ و خودکار روز به روز گرانتر بربیایم، سراغ همان راه های لوکس برای خلاصی از دست خودم و فکرهایم می رفتم. حالا چرا ورد نه؟چون کرک آفیس یکدفعه هوس کرد دیگر با من راه نیاید و موقع نوشتن و قبل از نوشتن و بعد از نوشتن و موقع بازنویسی و... بی پولی و محصوری‌ام در این گوشه ی از همه سو تحریم را یادم بیاورد و دایم مثل بچه ای نق بزند که: مرا نخریده‌ای پس ارورها را به جان بخر!

این شد که با اندکی دلخوری یار دیرین را به حال خودش گذاشتم و سراغ یار نوین آمدم.

حالا یار نوین کیست؟گوشی پرکار و زحمتکش و دوست داشتنی.اول از همه که یادداشت پیشفرضش تنها خواننده ی افکار مالیخولیایی‌ام بود.امّا بعد خودم را تحویل گرفتم و به یک فقره اپلیکشن لوکس دفتریادداشت مجهز کردم که مزیت این یار نوینتر نسبت به یادداشت خود گوشی سر و ظاهر خوشگلش بود و حجم کم و امکان پشتیبان گیری و دیگر هیچ. ما هم که ظاهربین! این شد که افکارم را به خانه ی جدیدشان کوچاندم.

ادامه دارد...

نوشتندفترچهoverthinkingwritingtherapyداستان
روح سرگردان شنزبه ام در مرغزارها.[Anorexic to be]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید