شازده کوچولو·۷ سال پیشحکایت دنیاچه حکایتیه؟ تا دست برنداری نصیبی نداری.حالا که دلم نمی لرزه به صداش، به وجودش پر نمی کشم، بی تاب دیدنش نیستم، اومدنش چه لطفی داره خدا؟همین چند روز قبل به فروشنده دست فروش میدون هفت تیر گفتم بازم اومدم خرید کنم. آخه اونی که خریدم رو هدیه دادم. گفت مثل اون که دیگه نیست...
شازده کوچولو·۷ سال پیشبرای ستاره ها چه سودی داری؟چند روز است تاجر سرخ روی کتاب شازده کوچولو هی رژه می رود توی ذهنم. گفتگویش با شازده کوچولو هی تکرار می شود توی ذهنم.پانصد و یک میلیون و ششصد و بیست و دو هزار و هفتصد و سی و یک ستاره. 501.622.731 یک عدد.... شازده کوچولو اصرار عجیبی دارد که چی؟ که چکارشان کنی؟ به چه کارت میاد؟کم کم شازده کوچولو می فهمد که...
شازده کوچولو·۷ سال پیشروز چهارم: بازگشتوقتی که برگشت، پیش از هرچیز سری به گلدانهایش زد. رطوبت خاکشان را سنجید و خیالش که راحت شد، ولو شد روی تخت دونفره.غلت زد به سمت خالی مانده تخت و زیر لب با خودش گفت:شازده کوچولو گفت: درباره گلم … باید از روی کردارش قضاوت میکردم نه گفتارش. او سیاره ام را معطر میکرد و به دلم روشنی میبخشید. من بسیار خامتر...
شازده کوچولو·۷ سال پیشروز سوم: سفرگلدان هایش را آب داد. رفت تا دم در اتاق. ایستاد و دوباره گل ها را نگاه کرد. با عجله رفت و پرده ها را رو به نور کشید که گرمشان نشود. باز رفت تا دم در و حساب روزهای نبودنش را کرد و برگشت سمت گلدان ها. زیرگلدانی هایشان را پر از آب کرد و رفت تا دم در. ایستاد به تماشای گل ها. نگرانی و مهر توی چشم هایش دودو میزد. دستش را برد سمت کلید و اتاق تاریک شد. پاهایش مردد بود اما برنگ...
شازده کوچولو·۷ سال پیشدنیا نمیگذرددنیا دارد تمام میشود. یادم هست این را اولین بار از استادی شنیدم که میگفت براساس مطالعات علمی عمر زمین داد به سر می آید و کم کم در کهکشان متلاشی میشود.بعدترها با استدلال های مختلف دینی و سیاسی و زمین شناسی شنیدم که دنیا دارد تمام میشود. اما کف دست من زمان تمام شدن دنیا را حداقل پنجاه سال به تعویق می انداز...
شازده کوچولو·۷ سال پیشخیالبند اول انگشت اشاره و وسط دستش را چسباند به لبش و پکی عمیق به سیگار خیالی اش زد. بغضش را به جای دود فرو داد و انگشت هایش را مشت کرد کف دستش.گاهی خیال عمیق تر از واقعیت در رگ ها می دود و نشئه میکند.
شازده کوچولو·۷ سال پیشروز دوم: تابستاناگر قرار بود برای زندگی ام مسیری را انتخاب کنم، مینوشتم: تابستان بیایم، بهار بروم.من تابستان آمده ام. اگر روزی از سرنوشتم خبری گرفتید و گفتند بهار بود که رفت، به همه بگویید همانجوری که خواست زندگی کرد.بگذریم از بهار که گذشت.تابستان برای من فصل آرامش است. فصل به ثمر رسیدن....
شازده کوچولو·۷ سال پیشروز اول: زندگیدنیا درست وقتی سخت میشود که یادت میرود هدفت چیست و کجای مسیری. درست وقتی می ایستی که یادت میرود قرار بود به کجا بروی. درست وقتی حس نرسیدن داری که نمیدانی جاده کجا تمام میشود.حتی اگر هدف ها دورند و نادیدنی، برای خودم هدفی نزدیک پیدا میکنم. حتی اگر آن هدف رسیدن به درخت گیلاس کنار جاده باشد. من نباید یادم برود برنده ام، رسیدنی ام.
شازده کوچولو·۷ سال پیشسلام ویرگول (،) !شازده کوچولو که به زمین رسید، اولین موجود زنده ای که دید یه گل چهارپر بود. وقتی ازش پرسید آدما کجان، جواب شنید: یه چندتایی ازشون دیدم. خدا می دونه کجا می تونن باشن. باد اینور و اونور می بردشون. نه اینکه ریشه ندارن. این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشون شده.حالا، نه اینکه ریشه ندارم، از پرشین بلاگ کوچ کردم به و...