عباس سیدشازیله
عباس سیدشازیله
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

رنج ها که از بین نمی روند. می روند؟!

همان طور که می بینید برخی افراد معتقدند باید با رنج ها مبارزه کنیم.
همان طور که می بینید برخی افراد معتقدند باید با رنج ها مبارزه کنیم.


هر چقدر که خودمان را پاره کنیم باز هم رنج هایی وجود دارند که فقط از درون، وجود و روح مان را می جوند و از بیرون دیده نمی شوند. بعد یکسری احمق که بیرون گود نشسته اند و اتفاقا ادعا دارند که درون گود هستند می آیند و نصیحت می کنند که کمی اراده به خرج دهید و با مشکلات بجنگید. دست شما درد نکند. از نیت پاک تان متشکرم. و اما عده ی دیگری هم با احساس ترحم شان نسبت به نسل جوان سعی می کنند از زندگی تهوع آور خودشان رضایت بیشتری پیدا کنند. این دسته به هیچ وجه قابل بخشش نیستند.


رنج ها در ذهن مان لانه می کنند.
رنج ها در ذهن مان لانه می کنند.

رنج های زندگی دو دسته می شوند. دسته ی اول «رنج های مزمن» هستند که شدت زیادی ندارند اما در عین حال مدت زیادی به طول می انجامند. دسته ی دوم «رنج های عینی» هستند که در یک زمان خاص شدت زیادی دارند و قابل رویت هستند. یعنی به عنوان یک رنج واقعی به رسمیت شناخته می شوند. اما این رنج ها در عوض طول زمانی زیادی ندارند. بنابراین رنج های مزمن بقای زیادی دارند و رنج های عینی شدت زیادی دارند.

به نظر شما بین این دو رنج کدامیک قدرت تخریب بیشتری دارند؟ خب طبیعتا بستگی به شرایط دارد. اما به نظر من رنج های مزمن می توانند زندگی را خراب کنند. در حالی که رنج های عینی صرفا شوکی شدید را به فرد وارد می کنند که آثارش در خاطرات باقی می ماند. کسی که در رنج های مزمن زندگی کند تغییر ماهیت می دهد. رنج های مزمن مانند استرس های اجتماعی است که باعث عفونت های میکروسکوپی می شود. اما رنج های عینی مانند آنفلوآنزا است که بدن فرد را دچار شوک شدید عفونی می کند و در اکثر مواقع به سرعت بهبود می یابد.

می خواهم ادعایی بکنم. خوب به روند منطقی آن دقت کنید شاید برایتان جالب باشد. از جایی که رنج در طبیعت به معنای نزدیک شدن به موانع بقای گونه بوده است، در نتیجه رنجی که مدت طولانی ادامه یابد و همچنین به خوبی قابل رویت و قابل کنترل نباشد، با طبیعت انسان سازگاری ندارد. بنابراین رنج های مزمن برای بقا یا تعالی انسان ساخته نشده اند. بلکه اشکالی اند که در ساختار زندگی به وجود آمده است.

مثلا تشنگی یک رنج مفید است. چون وقتی متوجه آن می شویم می توانیم در جهت بقای زندگی مان حرکت کنیم. اما احساس تنهایی که در حال حاضر یکی از مهم ترین رنج های گونه ی بشر به حساب می آید مزمن است. چون مدت طولانی ادامه می باید، شدت آن در لحظه کم است و روی آن کنترل پایینی داریم. گونه ی انسان با چنین رنجی سازگاری ندارد. این رنج فقط به او آسیب می زند. یا مثلا اضطراب لحظه ای در گونه ی بشر به وجود آمده است تا بتواند برخی موقعیت های نامعلوم را بهتر مدیریت کند. اضطراب لحظه ای می تواند یک رنج عینی باشد. اما اضطراب مزمن که شدت کمتری دارد ولی در عوض ادامه دار است، یک رنج مزمن است که شدیدا به بدن و روان مان آسیب می رساند.


جایگزینی رنج مزمن با رنج عینی
جایگزینی رنج مزمن با رنج عینی


این مطلب را به عنوان یک فایل پیوست بر پست قبلی ام در مورد امید نوشتم. به نظر من سالم ترین امید آن است که بگوییم امیدواریم در آینده رنج های مزمن مان با رنج های عینی تری که اصیل تر و سازگار تر هستند جایگزین شود. مثلا استرس هایی که از اجتماع دریافت می کنیم با فشار های ناشی از زیاد کار کردن جایگزین شود. یا مثلا رنج های ناشی از احساس تنهایی مان با دلشوره هایی که در مورد سلامت خانواده مان داریم جایگزین شود. یا مثلا استرس هایی که به خاطر قبولی در امتحان داریم با کم خوابی به خاطر دنبال کردن پروژه ی مورد علاقه مان جایگزین شود. یا مثلا بی حوصلگی های روز جمعه مان با سختی های بالا رفتن از یک کوه بسیار مرتفع جایگزین شود. در هر صورت رنج ها از بین نمی روند. اما روان مان با بعضی از رنج ها سازگاری بیشتری دارد که باید در جهت شان حرکت کنیم.


همچنین می توانید سید عباس را در ویرگول دنبال کنید. :)


زندگیروانشناسیفلسفهدردامید
گاهی افکارم را می نویسم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید