بسم الله الرحمن الرحیم
فکر کنم همتون تلفن عمومی های سکه ای رو یادتون بیاد.تا همین چند سال پیش هم بعضی جاها بودن ولی امروز جای خودشون رو به تلفن عمومی های کارتی دادن.
یکی از همین تلفنها سر خیابونمون بود.
این تلفن ها خیلی باحال بودن.این جوری بود که کافی بود یه سکه(اصلا مهم نبود چه سکه ای باشه!) بندازی توش و بعد شماره اش رو بگیری و هرچقدر که دلت میخواد باهاش حرف بزنی.
البته یه وقت هایی یه نفر که خیلی هم ظاهر عجله داشت میومد پشتت منتظر میموند و مجبور میشدی زودتر تموم کنی و اون موقع بود که حس میکردی که پولت حروم شده و به اندازه کافی ازش استفاده نکردی.
البته این جور تلفن ها خیلی آپشن های دیگه هم داشتن:
مهم ترینش این بود که اگه تلفنی که بهش زنگ زدی به هر دلیلی موفق نمیشدی باهاش صحبت کنی سکه ات رو بهت پس میداد میتونستی یه بار دیگه شانستو امتحان کنی.
و اما جذاب ترین آپشنش این بود که یه وقتایی میخواستی زنگ بزنی اما سکه نداشتی!با مشت و لگد میافتادی به جون تلفن و اگه شانست خوب بود یه سکه از اون دریچه پایین میومد بیرون و کلی ذوق میکردی.
البته یه وقتایی هم پیش میومد که زنگ میزدی و بر نمیداشت و سکه هم نمیافتاد!اون موقع میتونستی از اون آپشن جذاب استفاده کنی.البته معمولا جواب نمیداد و مجبور میشدی برگردی خونه.
برخلاف امروز که شاید کم ارزش ترین سکه ی موجود، سکه ۱۰۰ تومنیه اون موقع که این داستان اتفاق افتاد برای من کم ارزش ترین سکه،سکه ۵ تومنی بود.البته واضحه که زمانی قبل از اون هم وجود داشته ولی به خاطر حافظه ضعیف و یا سن کم یادم نمیاد اون موقع رو.(زمان دوریالی ها!)
ما اون موقع خونمون تلفن نداشتیم و خیلی زیاد به اون تلفن سر خیابونمون میرفتیم تا به َعالم و آدم زنگ بزنیم.
به همین خاطر یکی از دغدغه های اصلی زندگیمون این بود که سکه های مناسب پیدا کنیم تا مثلا وقتی میتونیم با سکه ۱ تومنی زنگ بزنیم الکی سکه ۱۰ تومنی نندازیم توش و پولمون رو هدر ندیم!این واقعا مهم بود برامون.
اما جای جذابش این بود که یه روز بابام سه تا سکه دوریالی اورد و داد بهمون گفت اینا به هیچ دردی نمیخوره شما باهاش زنگ بزنین کلی حال کنین!سکه هاش خیلی ظریف و کوچیک بودند.آدم اصلا فکر نمیکردکه سکه باشن!(فکر کنم اونا رو از زمان تلفن دوریالی ها با خودش نگهداشته بود.)
و ما هم آماده شدیم که بریم ازشون استفاده کنیم.اولی رو انداختیم تو تلفن.زنگ زدیم کلی صحبت کردیم و وقتی گوشی رو گذاشتیم یه صدای جذاب اومد.همون صدایی که وقتی با مشت و لگد می افتادی به جون تلفن بعضی وقتا میومد!دست کردیم تو اون جای پایینش و سکه رو برداشتیم و دوباره زنگ زدیم!
آره.اون سکه به دلیل ریز بودنش همیشه از اون پایین می افتاد بیرون و ما دیگه مشکل سکه نداشتیم هیچ وقت.کلی شاد به خونه برگشتیم و برای همیشه از این کابوس سکه نجات پیدا کردیم.
*باید اضافه کنم که یک بار وقتی یکی از این دو ریالی ها رو انداختیم تو تلفن و صحبت کردیم بعد از تموم شدن نیفتاد بیرون و حتی مشت و لگد هم فایده ای نداشت.
**بعلاوه این که هنوز دوتای دیگشو دارم!
***من هنوز مطمئن نیستم این اتفاق به خاطر خود سکه بود یا تلفن سر خیابونمون خراب بود.ای کاش میشد امتحان کرد.زنگ میزدم بهش و هیچ وقت قطع نمیکردم تا بازم جواب سوالمو نفهمم!من عاشق نفهمیدنم.