پیوند چشمی
ارتباط چشمی را همه شنیده و تجربه نیز کردهایم. با هر کسی میشود ارتباط چشمی گرفت. مثلا در اتاق انتظار یک مطب، با منشی، با بیماری که آنطرفتر در سکوت نشسته، با بغلدستیمان که دارد حرف میزند، با بچهای که توی بغل مادرش گهگاهی نگاهمان میکند، با همهی اینها میشود ارتباط چشمی برقرار کرد.
همین که با کسی چشم در چشم شویم، چه حرف بزنیم، چه سکوت کنیم، ارتباط چشمی برقرار کردهایم. اما پیوند چشمی چه؟ من نظر خودم را مینویسم. حال اینکه هرکسی میتواند نظری متفاوت داشته باشد.
پیوند چشمی یک ارتباط سطحی نیست. شرایطی دارد. ملزوماتی دارد. علاوه بر اینها مهارت میطلبد. هر کسی از عهدهاش بر نمیآید؛ مگر کسب مهارت کند. عمق پیوند چشمی تا ژرفای روح نفوذ میکند. طوری که حس میکنی حتی زخمهای روح درگیر این پیوند میشوند.
به طور کلی پیوند چشمی سر و کارش با همین روح است. باید سکوت باشد. باید خلوت باشد. باید آن چشمان مقابل که با آنها پیوند میخوری عزیز باشند. باید چشمهای کسی باشند که در جانت نشسته است.
پیوند چشمی نوعی کلنجار رفتن است. انگار چشمان تو با چشمان محبوبت کُشتی میگیرند؛ نه کشتی، چیزی شبیه به آن، رقصی بخصوص. یک همافزایی، یک اجماع، یک همدست شدن اتفاق میفتد. چشمها در هم گره میخورند. واقعا گره میخورند. باهم آمیزش میکنند. در هم فرو میروند. با هم گلاویز میشوند. در هم حلول میکنند. میدانی؟
از آنجایی که معتقدم چشم دریچهی روح آدمیست، میگویم در پیوند چشمی نیز پای روحها در میان است. تصور کن تو و محبوب روبروی هم نشستهاید؛ حتی با فاصله، حتی میان کارزار. چه اهمیتی دارد که پیرامون ساکت است یا نه. سکوت شما دو نفر کافی و لازم است. چشم در چشم، و چشمها پنجه در پنجه با هم میرقصند. در هم سفر میکنند. در اعماق یکدیگر غوطهور میشوند؛ و روحها همدیگر را لمس میکنند.
این یک ارتباط ماورایی است.
چگونه ماورا را شرح دهم؟ نه من میتوانم و نه اصلا ممکن است. تنها باید آن را تجربه کرد. شاید پیش از این تجربه کرده باشید. آیا تا به حال با نگاه کردن به کسی احساس کردهاید که دارید موهای او را شانه میزنید؟ با نگاه کردن به کسی، و فقط با نگاه کردن، گرمای وجودش را احساس کردهاید؟ او را با نگاه لمس کردهاید؟ احساس کردهاید که با نشستن کنار هم و در سکوت نگاه کردن، میشود روح یکدیگر را تیمار کرد؟ با نگاه، با چشمتان روی زخمِ روحِ کسی مرهم گذاشتهاید؟
اگر آری، پس شما میدانید و میفهمید از چه میگویم و از چه میخواهم بنویسم. و اگر نه، این نوشته را فراموش کنید. به حتم بعد از تجربه کردن، سطر به سطرش را به یاد خواهید آورد. غیر از این عرضی نیست. وسلام.
آبان ۴۰۳