Supernova
Supernova
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

نامه‌ی بیست و دوم.

لئاندروی عزیزم،

امیدوارم حالت خوب باشد. من پیش از این، بیست و یک نامه برای تو نوشتم، به امید اینکه آن‌ها را بخوانی و بدانی جایگاهت در زندگی من چیست. احتمالا تا الآن متوجه شده‌ای که تا چه اندازه مشتاق شناخت بیشتر تو هستم و دوست دارم تو را کنار خودم داشته باشم؛ با تو درباره‌ی همه چیز حرف بزنم و وقتی تو با من حرف می‌زنی سراپا گوش شوم و به قهوه‌ی داغ چشمانت نگاه کنم.

اما در این نامه، می‌خواهم درباره‌ی ‌خودم به تو بگویم. می‌خواهم حتی اگر شده کمی، تو هم من را بشناسی. پس درباره‌ی علایقم برایت خواهم نوشت؛ شاید که برای وصول این منظور مفید باشند.

من آدم درونگرا و ساکتی هستم، و البته بسیار هم کم‌انرژی. همیشه ترجیحم این بوده که در خانه بمانم و کارهایی انجام دهم که احتیاج به انرژی بالا نداشته باشند. به خاطر همین فعالیت‌های ذهنی نسبت به فعالیت‌های فیزیکی، برایم ارجحیت دارند.

از جماعت و شلوغی و مهمانی، بیزارم. به هزار و یک دلیل. جدا از اینکه مدام نگران می‌شوم مبادا ظاهرم خوب نباشد یا حرف اشتباهی بزنم، احساس می‌کنم از لحاظ دغدغه‌های فکری با افراد حاضر در جمع بسیار فاصله دارم. البته که بستگی به افراد حاضر در جمع هم دارد، اما معمولا احساس می‌کنم شلوغی من را از خودم دور می‌کند. باعث می‌شود برای نشان دادن چیزی که واقعا نیستم، یعنی یک آدم خوش‌صحبت و اجتماعی، تلاش کنم.

پس شاید با این توصیفات، فهمیده باشی که عاشق سکوت و تنهایی هستم. در نامه‌های قبلی به این موضوع اشاره کرده بودم. تصور کن سکوت و تنهایی در ترکیب با سرسبزی طبیعت چقدر می‌تواند برایم آرامش‌بخش باشد!

در کنار این‌ها، باید بگویم از لحاظ احساسی آدم متعادلی هستم. هرچند تصمیماتم را همیشه با پیروی از عقل می‌گیرم، اما برای قلب و احساساتم خیلی اهمیت قائلم. در کل شاید بتوان گفت آدم محتاطی هستم.

از علاقه‌ام به کتاب‌ها برایت می‌گویم. از وقتی یادم هست، همیشه یک کتاب همراهم بوده. گاهی می‌خوانم تا یاد بگیرم، گاهی می‌خوانم تا زندگی در یک جهان دیگر را تجربه کنم. بعضی وقت‌ها هم برای پناه بردن کتاب می‌خوانم؛ برای فرار کردن. چیزی که کتاب و خواندن را برایم جذاب‌تر‌ می‌کند، تصاویری‌ست که در حین خواندن در ذهنم ایجاد می‌شود؛ تصاویری که حتی بعد از سال‌ها در خاطرم شفاف و دست نخوره باقی می‌مانند.

دیگر اینکه من به چیزهایی علاقه دارم که شاید تعداد محدودی از دخترها بهشان علاقه‌مند باشند. من شیفته‌ی ماشین‌ها و فناوری مربوط به آن‌ها هستم. اگر بخواهم از ماشین‌های مورد علاقه‌ام را برایت بنویسم، تبدیل به یک لیست طولانی خواهد شد. همیشه دوست داشتم که بتوانم از هر چیزی مربوط به ماشین‌ها آگاهی داشته باشم. مثلا بدانم کدام علائم، هشدار دهنده‌ی کدام ایراد هستند. شاید خودت هم بتوانی تصور کنی صدای موتور ماشین چقدر می‌تواند جذاب باشد...

در پی علاقه‌ام به فناوری ماشین‌ها و البته سرعت، به فرمول یک هم علاقه‌مند شدم. شاید این برای آدمی مثل من که خودش بسیار آرام است و کارهایش را هم به آهستگی انجام می‌دهد، عجیب باشد. اما با این حال همیشه از تماشای مسابقات فرمول یک لذت برده‌ام.

گاهی هم فوتبال می‌بینم... هرچند به نظرم ورزش جذابی نیست اما بعضی از مسابقاتش ارزش دیدن دارد. ولی فقط خدا می‌داند که چقدر به کشتی و بوکس علاقه دارم.

دیگر اینکه از نوشیدن چای و تماشای آسمان شب و گوش دادن به موسیقی هم لذت می‌برم و دوست دارم روی برسد که بتوانم به خوبی بنویسم و نقاشی بکشم.

فکر کنم زیاد راجع به خودم حرف زدم... امیدوارم تو را خسته نکرده باشد و تناقضات شخصیتم، برایت قابل درک باشند. اگر باز هم سوالی باقی ماند، برایم بنویس و از من بپرس. منتظر می‌مانم.

دوست‌دار تو،

سوپرنوا.

آسمان شبکتاب خواندنروزنوشتهماشین
اینجا روزمرگی‌هام رو به شکل نامه برای یک شخص خیالی می‌نویسم. کانال تلگرام: @alheimurr
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید