ترانه
ترانه
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

"درخت"

عشق تو درختی
ریشه دوانده در قلب من
عشق تو تک لنج اقیانوس قلب من
عشق تو نور صبح تابیده روی خانه ی من است
سردی لیوان پر از یخ تابستان
گرمی ماگ چای زمستان
عشق تو یین در یانگ
یانگ در یین
عشق تو رنگی که در آب می‌پیچد
روی نقاشی یک کودک
و بادی که زیر بال های بادبادک می‌پیچد
عشق تو زردی چکمه های هفت سالگی و
خنده های مستانه ی هفده سالگی
باشد که صدای کودکی در بیست و هفت سالگی
و آغاز بارش برفی روی موهایم در سی و هفت سالگی
عشق تو خط خنده ی چهل و هفت سالگی
و درد گریز ناپذیر زاونوانم
در عنفوان پنجاه هفت سالگی
شصت و هفت را که رد کنم
هفتاد و هفت را که دوام آوردیم،
باشد که تو خرمای مرا پخش کنی
"برای همسرم"
در هشتاد و هفت سالگی
دوست دارم تابوتم را که شکافتند
شاخه شاخه عشق تو را حرس کنند
و قلبم را شخم بزنند
برای کندن ریشه آن
و نتوانند
و نتوانند
و نتوانند...
برای بستن درب تابوت زور بزنند
اما برگ هایم مقاومت نشان دهند
دوست دارم تنه ام پر از زخم زایمان نهالهای تو باشد
و رهگذر ها اینطور مرا بخوانند
"چوبی برای تویی که خانه میخواستی
و میوه ای که گرسنگی نکشی
شاید سایه ای برای خستگی ها و
تنه ای برای حفاظت تو از سیلاب زندگی"
کار من چیست
به جز درخت تو بودن؟
من درخت سرو بلندی باشم و تو
مربای آلبالوی من باقی بمانی...

ترانه علوی

*عکس از اینترنت

عشقدرختشعر
همونی که شب رو است و از راهی دیگر آید:)....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید