گله دارم از تو
نزار قبانی
برای جملاتت
شعر هایت
واژگانت
غمگینم از تو
نزار قبانی
برای حرفهایت
دروغند
دروغ گفتی
دروغ میگویی
که تمام شعر های جهان
برای زن هاست...
نزار قبانی
تمام واژگان من
برای مردی بود
با سبیلی پر پشت
و چشم هایی سیاه
و صدای گرم
که هرگز شعر نخواند
و محبت ندانست
و حرمت نگذاشت
خودکارهایم را شکست
دفترهایم را معدوم کرد
احساساتم را فشرد
و سپس مرا رها کرد
مردی از قبیله ای دیگر
که نه راه می دانست
و نه نامه می خواند
و نه هرگز رنگ چشمهایم را فهمیده بود...
شکایت دارم از تو
نزار قبانی
معشوقه ای داشتم
که شب در چشمهایش
روز در خنده هایش
شادی در دستهایش
و غم در صدایش
نهفته بود
و مردمان
تاریخ را
از پلک هایش
میخواندند
هزاره پیش اژ چشم هایش
هزاره بعد از چشمهایش
او رفت
موج ها او را بردند
و مردمان هنوز
نفس می کشند
راه می روند
فراموش میکنند
نزار قبانی
او رفت و
گرچه تاریخی بر سر من آوار شده
مردمان هنوز ماه دارند
و سال دارند
و روز
و مناسبت ها را می شمارند
و هفته ها را اسم می گذارند
و راه می روند
و نفس می کشند
و زندگی میکنند
گله دارم از تو
نزار قبانی
برای شعر هایی
که تمام میشوند
و غصه هایی
که پایان ندارند
گله دارم از معشوقه ات بلقیس
با آن چمدان رنگینش
گله دارم از نسل تو
که عشق را در دل ما کاشت و
نسل بعد تو
که آن را خشکاند
گله دارم از تو
گله دارم...
ترانه علوی