ویرگول
ورودثبت نام
زینب
زینب
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

نامه ششم (زندگی با تضادها)

خانوم دکتر نازنینم

جهان ما، بسان کتابی نوشته شده با قلم تضادهاست. در این کتاب، هر صفحه از زیبایی و زشتی، از شادی و غم، در هم تنیده شده است. بی‌غم، شادی معنایی نخواهد داشت و بدون شادی، غم تنها به فرسایشی بی‌پایان مبدل خواهد گشت. شادی، چون نوری است که در دل تاریکی می‌درخشد، و غم، چون تکه ای از تاریکی که در پی جست‌وجوی نور است.

برای رسیدن به نور، باید تاریکی را لمس کرد؛ شبیه به دانه ایی که در عمق خاک‌های انبوه و تاریک جا خوش کرده تا روزی به آسمان برسد. خاک، با سختی‌هایش، تنها سدی موقت است که دانه باید با آن دست و پنجه نرم کند تا در نهایت به نور برسد. زندگی هم چنین است.

بی‌تردید، این دردها و رنج‌ها هستند که راه را به سوی معنای اصیل می‌گشایند. معانی کوچک و سطحی، بی اتکا به کمال مطلق و معنای حقیقی جهان، راه به جایی نمی‌برند
همان‌طور که دانه برای رسیدن به نور باید خاک‌های انبوه را در نوردد، ما نیز باید در دل درد ها و پیچیدگی‌ها به جست‌وجوی معنای اصیل بپردازیم. همان که در دل پراکندگی ها نور توحیدش پیداست .همان که عالم تجلیگاه اوست.

کمال مطلق، همان معنای اصیل و جهان‌شمول است که در دل درد ها و در برابر تمام چالش‌ها به ظهور می‌رسد. زندگی، گاه در دل تاریکی، نوریست که به ما می‌آموزد میتوان از لمس و درک دردها به عمق و اصالت وجود رهنمون شد.


تضادعشقشادیدلنوشتهمعنای زندگی
نامه هایم به خانوم دکتر😊
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید