سلام خانم شفیعی
امروز سه شنبه است. من شنبه صبح خواب بودم. بعضی وقتها مامان بابا اینها که برای نماز بیدار میشوند، من هم بیدار میشوم. صدای نمازشان را گوش میکنم دوباره میخوابم. آن روز هوا داشت روشن میشد. بلند شدم بروم دستشویی. بعد که از دستشویی آمدم دیدم مادرجون توی رخت خوابش بیدار است. داشت یواش میخندید. یعنی هیچوقت که صدایش را نشنیده ایم در این چند سال. بدون صدا لبخند میزد. بعد نگاهش کردیم. دیدیم پنجره را نگاه میکند. بعد با دوتا انگشتش ادای راه رفتن درآورد. رفتیم دم پنجره. پنجره اتاق ما رو به پاسیو باز میشود. پاسيوي خانهمان شیشهای است. بعد نگاه کردیم دیدیم صدای پای چندتا کبوتر میآید. داشتند روی سقف پاسیو راه میرفتند. صدایشان بامزه بود. بعد فهمیدیم مادرجون برای این دارد میخندد. ما هم خندیدیم خانم. آخه خیلی وقت بود مادرجون نخندیده بود. بعد خانم یه فکری زد به کلهمان. جدیدا زورمان زیاد شده. یعنی میتوانیم مادرجون را با ویلچر هل بدهیم. ویلچر را آوردیم دم تخت مادرجون. با دو انگشتمان ادای پا درآوردیم. مادرجون راضی شد سوار ماشینش بشود. بعد مادرجون را با ماشینش بردیم دم پنجره بالکن خانهمان. میدانستیم آنجا کبوترها و جوجهها میآیند بقیه برنج دیشب را میخورند همیشه. خانم خجالت کشیدیم ولی مادرجون ما را نشاند روی پایش و بغلمان کرد. با هم کبوترها را دیدیم. خیلی کیف کردیم خانم. مادرجون همش میخندید. دوبار هم بوسمان کرد محکم. بعد یهو ساعت هفت شد. مادرم آمد بالای سرمان گفت باید بروی مدرسه. خانم آن روز خیلی خوشحال بودیم. ولی بعدش که آمدیم خانه بعدازظهر، مادرجون نبود. خانم شما میدانید خانه سالمندان چه جور جایی است؟ مامانم گفت مادرجون را جایی برده که تنها نباشد و دیگر مامانم مجبور نباشد زیر مادرجون را تمیز کند و غذا بذارد دهنش. خانم ولی من یکشنبه با صدای پای کبوترها که روی پاسیو راه میرفتند بیدار شدم. تخت مادرجون خالی بود. خانم آن روز سرمان را گذاشتیم روی بالشت مادرجون کلی گریه کردیم. بوی مادرجون را میداد. خانم تو رو خدا ببخشید وقتی آمدیم مدرسه اصلا همش میخواستیم گریه کنیم واسه همین وقتی شما ما را آوردید پای تخته نتوانستیم ریاضیها را جواب بدهیم. خانم واسه همین نامه نوشتیم که معذرتخواهی کنیم. خانم ببخشید کاغذ نامه این شکلی شده. هی اشکهایمان میآید چندتاش ریخت روی کاغذ. خانم همش فکر میکنیم ما هم پیر میشویم؟ پیر بشویم نمیتوانیم برویم دستشویی؟ حرف نمیتوانیم بزنیم؟ اصلا مامان بابام اگر پیر بشوند چه کار کنیم خانم؟ خانم اگر من هم مثل مادرجون بروم خانه پیرمردها دیگر چه کار کنم؟ همش دعا میکنیم یک دارویی اختراع بشود که هیچکس پیر نشود.
ببخشید خانم. قول میدهم دیگر شاگرد خوبی باشم.
امضا
علی میلانی- شماره 28 کلاس الف