بعد از کلی مکث گفت << ما هر شب باهم صحبت می کردیم>>
<< گاهی وقتا وقتی منتظر بودم تا جوابمو بده با خودم کلی کلنجار میرفتم>>
<< یه شب چشمم به یدونه تیک زیر پیامم افتاد؛ بعد دیدم چه جالب این یدونه تیک منم که نشستم تا اون بیاد کنارم با هم صحبت کنیم >>
<< الان در چه حالی ؟ >>
با ناراحتی گوشیو از جیبش درآورد
بعد از چند ثانیه زل زدن ...
با پشت دست اشکاشو پاک کرد و گوشیو گرفت سمت من
<< از وقتی این نوار مشکی افتاد گوشه عکسش دیگه اون یدونه تیکم هیچوقت جفتشو پیدا نکرد >>