دوست دارم به شهری بروم که کسی مرا نشناسد
کسی قضاوتم نکند
بروم و دست در جیب طول خیابان شهری که متعلق به من نیست را قدم بزنم
بدون اینکه کسی جلویم را بگیرد و بخواهد مقدار حقوق ماهانه ام را بپرسد تا با حقوق خودش مقایسه و بعد تصمیم بگیرد به من حسودی کند یا فخر بفروشد.
یا شاید هم بخواهد سر از رتبه کنکورم در بیاورد تا هوشم را با رتبه کنکورم بسنجد و نتیجه نهایی را با زن های همسایه هنگام سبزی خورد کردن در میان بگذارد
بی خیال بگذار دستان سردم را درون جیبم بگذارم و قدم بزنم
به سگی که به همراه صاحب خود در پیاده روی است غذا بدهم
بر روی صندلی کافه بنشینم و بگویم همان همیشگی
+ جانم؟ ببخشید اما من شمارو نمیشناسم قبلا اینجا اومده بودید؟
-- اه یادم رفته بود یه اسپرسو تک بی زحمت
انعامش را در کنار فنجانی خالی از قهوه میگذارم و میروم
در جلوی کافه کنار نوازنده خیابانی می نشینم و مقداری پول درون جعبه گیتارش می اندازم
از دستفروش کنار خیابان خرید میکنم و رد می شوم
+ صبر کن
-- جانم ؟
+ این زیاده بیا بقیشو بهت بدم
-- نمیخوام پدر جان نگهش دار و دعامون کن
+ خدا خیرت بده جوون راستی یه دقیقه وقت داری ؟
-- بله حتما
پای دردو دل پیرمرد تنها می نشینم با خودم میگم اگر ما آدم ها مواردی از قبیل شوهر کردن دختر های همسایه و یا مقدار حقوق ماهانه یا مواردی از این قبیل رو رها کنیم و با همدیگه صادقانه درد و دل کنیم چقدر بهم دیگر نزدیک تر می شویم
ما آدم ها فارغ از مقدار حقوق ماهانه یا پس انداز یا فلان خانه در فلان جا کلا فارغ از مال دنیا ویژگی های مشترکی داریم که می تونیم راجبش با همدیگه صحبت کنیم
زیادی از هم دور شدیم
در شبکه های اجتماعی میخواهیم پدر بدخواه های طرف مقابل را در بیاوریم اما در خیابان راهمان را کج میکنیم
بیایید اگر جانمان پر شده یا اگر حوصله حرف زدن داریم فرع را رها و راجب اصل با همدیگه صحبت کنیم در غیر اینصورت به سلامی اکتفا کنیم
اگر طرف مقابل به نظر خسته جان میرسد زیادی صحبت نکنیم
مراعات حال همدیگر را بکنیم تا شاید میلی متری، به همدیگر نزدیک تر شویم