در این مدت کوتاه که به شیوه ای جدی تر و مصمم تر نوشتن را آغاز کرده ام و در حال گذران دوره ی فشرده کارآموزی تولید محتوا هستم، بیش تر از پیش به هنر نوشتن و نویسندگی می اندیشم، به کرات خود را مقابل این پرسش قرار می دهم : آیا روزی را میبینم که پس از صرف حداقل زمان و انرژی، متنی استوار و شیوا به رشته تحریر درآورم؟ که خواندنش، شوق و ذوق بسیار بر دلم نشاند و تبسمی که انگیزه و امید ادامه راه است بر چهره ام نقش بندد؟ و سپس در سکوتی تامل برانگیز محو میشوم......
لحظه هایی، خود را در مسیری دشوار و طاقت فرسا میبینم و در نمودار انگیزه و امید متصور در ذهنم، گاه خود را در پایین ترین سطوح و گاه در سطحی به نسبت متوسط می یابم. هر چند که واقفم نیل به سیر صعودی این نمودار انگیزشی، زمان بسیار می طلبد و اراده ای پولادین.
مکرراً در فکر فرو میروم و با خود می گویم به راستی نویسندگی چیست؟از چه نشات می گیرد؟
تمرین ها و مطالعات این مدت محدود، جرقه ای در من ایجاد کرده که سبب شده کمی به پاسخ این سوال نزدیک تر شوم یا لااقل می شود گفت به پاسخی موقتی که تا حدی مرا ارضاء کرده رسیده ام.
برای من نویسندگی از معرفت و شناخت می آید، از توجه عمیق، از احساس و تامل ژرف به ذره ذره ی لحظات زندگی.
وقتی که خودت را بهتر بشناسی و به درونیاتت آگاه شوی،
وقتی که بتوانی بایدها و نبایدها، ضعف و قوت، فرصت و تهدیدت را از یکدیگر تمیز دهی
وقتی توجه و تمرکزت به هر موجود زنده و غیر زنده ای عمیق شود و از احساس سرشار شوی
وقتی که تک تک لحظه هایت معنادار می شود آن زمان است که می توانی دلکش و زیبا قلم ات را به رشته ی تحریر درآوری و از هر آنچه به مخیله ات خطور می کند و در تو دغدغه ای می آفریند بگویی و بنویسی.
نویسندگی از شوق بسیار می آید، از شکیبایی
به اعتقاد من: آنکس که روزش را کسالت بار آغاز می کند، و به وضعیت آب و هوا کاری ندارد و هوای ابری و بارانی بهاری با هوای صاف و آفتابی یک روز تابستانی منافاتی ندارد، و به نوری که از لابه لای پرده اتاق، خود را به زحمت به برگ های خمیده ی گلدانی آویخته به دیوار تابانیده، توجهی ندارد، بعید یا یا بهتر است بگویم دور از تصور من است که گاهی بتواند قلم در دست گیرد و در نوشته هایش شوق زندگی را نیز به نمایش بگذارد.
کسی که صبحگاه در حالی که فنجان قهوه اش را در حالت ایستاده و با عجله سر می کشد و لیست کارهای روزانه اش را مرور می کند، بدون اینکه متوجه شود طعم قهوه اش با روز قبل چه تفاوتی داشت و یا اینکه به یاد نیاورد چای که نوشید طعم هل و دارچین بود یا زغفران؟ سخت می تواند با نوشتن ارتباط برقرار کند.
البته ممکن است مثال یا نمونه هایی پیدا شود که، تمام برداشت و تصاویر ذهنی ام را نقض کند چرا که در هر چیزی مثال نقض بسیار است.
اما لا اقل برای من که آغاز این راه هستم نویسندگی این طور معنا می شود.
نویسندگی از ملودی و آواز، از شور و احساس و از سرزندگی و نشاط می آید....