✨zizigooloo✨
✨zizigooloo✨
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

چتر، باران و دیگر هیچ

پرسه عشاق در آغوش منتظر چتر
پرسه عشاق در آغوش منتظر چتر


رها می شوم ...

آرام، با چاشنی سکوت و به دعوت چتر...

گویا امروز به مهمانی زمین دعوتم و قرار است که در سمفونیِ رفقانِ خفته ام در سرزمینِ ابر شرکت کنم.

دوستانم رقص کنان و چرخ زنان با ناز و ادا خود را به پیشگاه چتر می رسانند و با زدن بوسه ای بر لبِ چتر، روزه ی سکوتشان را باز میکنند...

حقیقتش را بخواهی، قطرات دلتنگ یار دیرینه ی خود، چترند.

چتر غیرتی بس ستودنی دارد!

ترس از آن دارد که پاکیِ تنِ بلورینِ قطرات به تنِ منفورِ ناپاکان برخورد کند و ستاره ی بدنحسی آنها، دامنِ عشق این رسولانِ پاک و بی ادعا را بگیرد.

مادرِ قطرات، این بانوی سرگردان و معصوم که پیام آور روشنی و مصفاست، میگرید و از هجران دوری اطفال بی عاطفه ی خویش نوحه سرایی ها میکند.

مادر در پی عشق ملکوتی خویش، فرزندان در پی عشق مادی چتر...

عشق چه ها که نمیکند!


بارانچترعشقشروع نوشتن
یک پراکنده نویسِ خسته با تِمِ کیمیای ادبی !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید