ویرگول
ورودثبت نام
Zehne Sammi
Zehne Sammi
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

مجموعه عاشقی (۱)

مثل همه ی دبیرستانیا منم وقتی دختر همسایه سرش رو از پنجره بیرون آورد یک دل نه دو دل عاشق شدم. حالا دنباله فرصت بودم شماره بدم. شماره تلفن منظورمه نه شماره کارت. آخه بعضیا فکر میکنن من ازوناشم که دختر مردمو تیق بزنم. نه بابا. من تا خودش بهم نده چیزی ازش نمیگیرم.
خلاصه کنکور که تموم شد با یه سری از دخترا رفتن دور دور. منم مثل معموور ۰۰۷ به علاوه یک افتادم دنبالشون. تو فیلما فکر کنم راحتتره این کارا. چون هرجا میرفتن که منم بودم ، اونا مجبور بودن منم حساب کنن. اینم یه روشیه!

حس اون خاجه ها (خواجه) رو داشتم افتاده بودم بین این همه دختر. البته اینو از یکیشون شنیدم :-(
مگه میشه یه پسر توی جمع ۵ نفره ی دختر باشه هییییییچ کدوووومشون کوچکترین احساسی بهش نداشته باشن. صاف صاف جلوی من از پسر مردم حرف میزنن مگه من اینجا برگ‌چغندرم که جلوی من ازونا میگی خب بی فلان چیز از منم بگو. من‌که شروع میکردم به حرف زدن یه حسی بهم میگفت هیچکس بهم‌گوش نمیده چون سَرا همه تو گوشی بودن. حتی اون طرفی که من نسبت به بقیه بیشتر دوسش داشتم هم‌به من‌توجهی نمیکرد . آره دیگه همشون خوب بودن اون بهتر بود. حالا اینارو بیخیال بالاخره میخواستم به این زندگی خواجه ای پایان بدم و شروع کنم به پیشنهاد دادن .... . ادامه دارد..

عاشقیطنزدخترپسردوست دختر
دل نوشته طنز نوشته همه چی نوشته. برای یک لبخند آنی , نه خنده ظاهری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید