abolfazl mehrzad·۷ ماه پیش۵ نیاز اساسی را با داستان بیاموزپنج مسافرِ همیشگی یه روز نشسته بودم توی یه کافهی دنج، کنار پنجره. یه فنجون اسپرسوی تلخ جلوم بود. دفتر یادداشت همیشگیم باز بود و داشتم فکر
abolfazl mehrzad·۸ ماه پیشصبر را با داستان بیاموزپروانهای در کف دستانم جان داد برگرفته از «زوربای یونانی» نوشته نیکوس کازانتزاکیس صبحی آرام و مهآلود بود. در دل جنگل، کنار درختی کهنسال،…
abolfazl mehrzad·۸ ماه پیشتصمیم گیری را با داستان بیاموزصدای زنگ گوشی سکوت خونهی کوچیک و جمعوجور سامان رو شکست. یه نگاه به صفحهی گوشی انداخت. "مهرداد" بود. همون رفیقی که همیشه تو ماجراهای مهم…
abolfazl mehrzad·۸ ماه پیشتفکر سیستمی را با داستان بیاموزید.کلاس تقریباً ساکت بود، فقط صدای خشخش خودکارهایی که روی کاغذ کشیده میشدن و صدای آروم استاد فضا رو پر کرده بود. استاد، همونطور که قدم میز…