کاش میشد سال ها به نگاهت خیره بمانم بدون اینکه حوصله ات سر برود
چشمان تو همانند دریاچه ای آرام در میان هجوم کوه های مملو از درخت های کاج
آرام مثل صبح یک کوهستان سنگی و گرم مثل ریگ های داغ بیابان سوزان
تو در جریانی و زنده و این سخت ترین بخش ماجراست چون من با تمام یال و بال و باد
پیش تو برکه ای ساکنم