زِئوس؛·۲ ماه پیشنامهنوشتروزِهفتم.روزِهفتمخوابِ شعلهها'آسمان، دریاچهای بیکران، تیره و عمیق که شعلههایی برافروخته از آن برخاسته. این شعلهها نه تنها نور، بلکه رنجی بیپا…
زِئوس؛·۲ ماه پیشنامهنوشتروزِششم.روزِششممرثیۀسپید'برف میبارد، بیوقفه، بیرحم، همچون کفنی که زمین را در آغوش سرد خود میفشارد نامهای با عنوانِ ششم مرثیۀسپید'سفیدی خامو…
زِئوس؛درنامـهای به تو که نمیخوانی·۲ ماه پیشنامهنوشتروزِچهارم.روزِچهارمتعلیقِنیستی'رنج، در رگهایم سکنا گزیده، چونان جویباری که راهش را از دلِ سنگهای صبور میگشاید، بیآنکه کسی بفهمد چگونه نامهایب…
کمند...درکاریزما·۳ ماه پیشقفس...به چه جرمی آوارهی غربت کنی قلب مرا؟ نا مسلمان غیر تو با من عطوفت میکند!
کمند...درکاریزما·۳ ماه پیشپیش تو...ابتکاری که به انکار تو دارد دل من...دل من داند و من دانم و دل داند و من.
Bahar keramati·۴ ماه پیشداستانِ دو فردیکی برای مرده میگرید و دیگری برای زندهای که با دستان خود زیر خاک کردهاست؛ یکی با غم فراق کنار می آید و برای رفع دلتنگی نگاهش میکند و آغو…