امیرحسین اکبری
امیرحسین اکبری
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

نامه ای به لیلا

هفته پیش جلوی کتابفروشی ایستاده بودم که پیرمردی حدود ۹۰ ساله که به سختی با عصا راه می‌رفت نامه ای به دستم داد و گفت: پسرم اگر لیلا را دیدی این نامه را بهش بده.


بگو خیلی منتظرش ماندم، نیامد.
من چشم به راهش هستم.
گفت و رفت.
من نامه را اینجا می گذارم، اگر لیلا را می‌شناسید لطفاً به من اطلاع بدید.
بگو خیلی منتظرش ماندم، نیامد. من چشم به راهش هستم. گفت و رفت. من نامه را اینجا می گذارم، اگر لیلا را می‌شناسید لطفاً به من اطلاع بدید.


به نام خدای لیلا...

جان دلم، سلام.

هرچه انتظار كشيدم خبری از تو نشد.

اگر حال مرا پرسيده باشی، به خوبی تو خوبم خداراشكر.

گفتم تا دير نشده حرف دلم را به تو بگويم.

ليلا جان، ما دوران جوانی و ميانسالی پر التهابی را گذرانديم و تمام اين دوران آرامش من، دوستان مان را متعجب ميكرد و من هيچگاه دليل اين آرامش را به آنها نگفتم.

من، امروز ميخواهم از پيامبری بگويم كه خدا برای هر كسی مبعوث می‌كند.

پيامبری كه دايره رسالتش محدود به يك نفر است.

ليلا، خدا تو را برای من مبعوث كرده بود و معجزه ات را آرامش من قرار داده بود.

و من آرزو داشتم روزی بتوانم به تمام آنهايی كه شك دارند، بگويم كه زن ها هم می توانند پيامبر باشند.

از زمانی كه من به پيامبری ات ايمان آوردم يك قرار با خودم به عنوان امت يك نفره تو گذاشتم.

من با خودم قرار گذاشتم كه خطای تمام امت های قبل از خود را جبران كنم و برخلاف تاريخ نگذارم هيچ سختی و رنجی را متحمل شوی.

من را بی خبر نگذار، اين بيماری لعنتی كه به جان بشر افتاده مرا سخت نگران كرده.

راستی حال درخت ارغوانت هم خوب است.

اين هفته عهد هر ساله مان را كه موقع كاشتش بستيم، عملی می‌كنم.

مراقب پيامبر من باش.

از طرف هماني كه ...

يادم تو را فراموش.




نامهانتظارلیلاعاشقانهعشق
نوشته هایی برای فرار از فشار کلماتی که انتهای ذهنم ته نشین شده اند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید