علیرضا
علیرضا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

چرا با وجود اینکه عدم قطعیت رو دوست ندارم تلاشی برای کاهشش انجام نمی‌دم؟

پیش‌نویس: متن تقریبا بدون ادیت نوشته شده و با مقدار زیادی عجله.

مدتهاست از یک کلمه خیلی زیاد استفاده می‌کنم "نمی‌دونم"

منظورم ندونستن و نفهمیدن اسرار هستی نیست. خیلی عملیاتی‌تر و زمینی‌تر فکر میکنم. منظورم ندونستن اینه که ندونم باید چی کار کنم. اینکه ندونم چی میشه. اینکه ندونم تصمیم درست چیه.

همه این ندونستن‌ها می‌رسه به یه عدم قطعیت. یه عدم قطعیت بزرگ در مورد آینده. خوب آینده قرار نیست پیشبینی پذیر باشه. اینقدر همه مسائل به هم وصله بعید می‌دونم بشه به قطعیت رسید. اصلا مگه با وجود همه ریسک‌های موجود در زندگی میشه به قطعیت رسید.

ولی خوب همه ندونستن‌ها و عدم قطعیت اینقدر پیچیده نیست. اینقدر سخت نیست. خیلی از این ندونستن‌ها با شروع حرکت و جلو رفتن تو مسیر مشخص میشه. یا حداقل تو مسیر یه سری اطلاعات بدست میاری که شاید بتونه تا حدی وضع رو بهتر متوجه شی.

خوب پس بایستی شروع کنم به حرکت. ولی می‌رسیم به اهمال کاری. به تعویق انداختن.

بد ترین حالت اینه که من بگم من اهمال کارم پس همینه که هست. حالت بهتر اینه که سعی کنم اهمال‌کاری رو کم کنم. همه اینها رو می‌دونم ولی فاصله رفتار با طرز تفکرم زیاده و بپذیرید که این همه کار، سخته.

پس بیخیال قضیه میشیم و میرم تو فکر.

انگار تو فکر و خیالم تنها جاییه که میشه یه دنیای جذاب واسه خودم بسازم. که توش هم تو کارم خفنم هم شرایط زندگی ایده آله از شهر محل زندگی و خونه بگیر تا مسائل بزرگتر.

تهش من می‌شینم و غرق رویا ها میشم. اینقدر رویاها جذاب میشن که نمیذارن ازشون جدا شم. نمیذارن به کارهام برسم. نمیذارن کار کنم که کم کم یه سری از عدم قطعیت‍ها کم بشه، که یه سری از سوال‌های همیشگی به جواب برسند.

عجیبه . عجیبه که منی که از عدم قطعیت میترسم هیچ کاری برای حلش نمیکنم. البته وقتی متن رو مینوسم به این میرسم که شاید هم عجیب نیست. شاید منطقی باشه. این که یه حرفی قشنگ باشه دلیل نمیشه بهش عمل کنیم. احتمالا تا احساس نیاز به تغییر نداشته باشیم.

دونستن بدون عمل به کار نمیاد.

نوشتنتوسعه فردیغز ردناهمالکاری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید