سعید گودرزی
سعید گودرزی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نامه‌ای به آسمان

همیشه از دوربین فراری بود
همیشه از دوربین فراری بود


چه دیر چه زود، بلاخره یه روز، یه ساعت، یه لحظه نوبت ما هم میرسه... اما برای بعضیا خیلی زودتر از اونی که فکرش رو کنی، نوبتشون میرسه و باید توی یه تاریخ، یه غروب خورشید ، همه ی خاطرات مشترک رو جا بذاری و رد بشی، چون دیگه برگشتنی وجود نداره، اونجاست که حسرتش به دلت میمونه، اینکه دیگه صداش رو نمیشنوی، دیگه نمی‌بینیش، همه چیز تموم شده، دیدار به قیامت...
پارسال این موقع حتی فکرش هم نمیکردیم، اینکه رفیقمون تو اوج جَونی باهامون خداحافظی کنه، ولی امیر رضا، ما تو و همه خاطراتت رو تو سال ۴۰۱ جا گذاشتیم و رفتیم.( و او وارد یک دنیای ابدی شد، دنیایی که بی صبرانه منتظر و مشتاق دیدنش هستم...)
تلخ بود، با تموم وجودت باهاش جنگیدی، من که خودم هیچوقت فکر نمیکردم اینطور بشه، منتظر بودم خوب شی برگردی پیشمون... ولی اون تماس احمد توی ترافیک ، آب سردی بود که تنم رو لرزوند، دلم برات تنگ میشه، شمارت هنوز تو گوشیمه.
اصلا چی شد یهو؟! بابا خوب بودی که، شوخی میکردیم، میگفتیم، میخندیدیم، یکهو خوابیدی رو تخت بیمارستان و شش ماه بعد....
شش ماه بعد امیر رضا ابدی شد.
گریه بچه هارو دم خونتون یادم نمیره، و منی که دیر رسیدم، که حرف ها در پس این نرسیدن نهفته...
میدونم جات خوبه، میدونم حالت خوبه، میدونم صدام رو میشنوی، خواستم بگم خوش به حالت، پاک رفتی، سرطان بهانه‌‌ای بیش نبود، خدا انتخابت کرد و بردت...
تو حافظه گوشیم دنبال فیلم و عکسهات میگشتم، اتفاقی تو خیلی از فیلم ها بودی، ولی از دوربین فراری بودی، اما همون کمی هم که بود ، کلی حرف داشت برام. میدونی، تو این دنیا، هیچ چیز اتفاقی نیست، هیچ چیز...
پارسال همین روزا بود، داشتی میگفتی سال دیگه این موقع...
راستی منم الان دارم میگم سال دیگه این موقع....
اصلا از کجا معلوم سال دیگه این موقع باشم که فکرش رو بکنم هان ؟!
دلم به این خوشه که یه روز منم میام پیشت، به قول قدیمیا: دیر و زود داره ، ولی سوخت و سوز نداره...

بعضی وقتا باهات شوخی میکردم، منو ببخش، یادته صدات میزدم امیر رضا... تا نگاه میکردی میگفتم: دو قلو ب....
دارم به این فکر میکنم که توی این پنج شش ماه آخر به چی فکر میکردی؟ و اون روز های آخر ...
راستش تو مخیله‌ام نمی‌گنجید آخرِ داستانمون این بشه.
هیچوقت دردی که کشیدی رو درک نخواهم کرد
چون:
معنای سوختن به تماشا نمیشود
آتش بگیر تا بدانی چه میکشم



بدون شرح
بدون شرح


غروب خورشیدسرطانمرگغمگیندلتنگی
همه کاره و هیچکاره، علاقه مند به ادبیات و سینما 32.61651036416026,44.03432382681944
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید