رضا ادنانی·۲ سال پیشسرگذشت ماما تنها مردمانیم دو نفریم یک زن یک مردپیاده می رویم و راه میرویم و میرویم هر بار شش هفت کیلومترپاهایمان دراز روی تخت های تاشوی کاناپه ایروا…
رضا ادنانی·۳ سال پیشاز تاناکورا خریده به حرفش اعتباری نیستیک برادر شیرازی گفت #کفپوش_اپوکسی می خواهم همسایه مان نصب کرده راضی بوده قیمتش چند است ؟ گفتم همسایه تان با چه قیمتی تهیه نموده است ؟ گفت ه…
رضا ادنانی·۵ سال پیشبه دست های خودم اعتماد ندارم چه برسد به نیچههر یه بار به من خیانت شد مطمئنا یکی از خائنان لو سالومه بود بریر تمام همدردی مه بلد بود به کار گرفتنیچه دوباره سر تکان داد : من به دلیل اعت…
رضا ادنانی·۵ سال پیششب های کابیریاشب های کابیریا اتفاقی متداول در زندگی است.درست وقتی که فکر می کنی همه چیز دیگر درست شده و دعاهای تو به درگاه مریم مقدس مستجاب شده و مرد روی…
رضا ادنانی·۵ سال پیشدودمان را در جنگل عباس آباد بدرقه سگی گرسنه می کنم!من یک سوپری ام ؛ پالتوی مشکی می پوشم ؛ شش تیغ می کنم ؛ پشت دخل می نشینم و به دنیا به شکل آواری که بر سرم ریخته نگاه می کنم. من یک سالخورده…
رضا ادنانی·۵ سال پیشپاسخ ات شاید فقط تبر راسکولنیکوف باشد!همیشه اولین حرف مثل دری هست که گشوده به آینده می شود نه این بار فقط برای زمان حال می نویسم از راسکولنیکوف پرسیدم تبری داری برای من؟ از آن ت…