رضا ادنانی
رضا ادنانی
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

پاسخ ات شاید فقط تبر راسکولنیکوف باشد!

همیشه اولین حرف مثل دری هست که گشوده به آینده می شود نه این بار فقط برای زمان حال می نویسم از راسکولنیکوف پرسیدم تبری داری برای من؟ از آن تبرها که زیر کت می تواند پنهان شود می خواهم

بلند خندید و گفت نه از داستایوفسکی بگیر تبر من را هم او داده

:گفتم داستایوفسکی حدود صد ساله که مرده

:مگه میشه؟ پس منم مردم

:فعلا که تو هنوز تبر داری و هذیان داری و کار خیر می کنی و خبری از اون آقا نیست

:پس تو هم بیخودی دنبال تبر نگرد راسکولنیکوف خودت را بساز و به او بگو بیاید از من تبر بخواهد

:نه من خودم تبر بدست خودمم

: پس داستیوفسکی ات کو؟ نویسنده داری؟ الکی که آدم بدون نویسنده شخصیت نمی شود .اصلا تبر برای چه می خواهی ؟ کله ای پیدا کرده ای که بر فرقش بکوبی؟حتما تو را هم پورفیری فرستاده مچ من را بگیری

:نه نویسنده ندارم .اولین ضربه تبر را برای کله یک نویسنده می خواهم که حالا خودش شخصیت خودش شده است.اگر تبر را بدهی می فهمی که پورفیری در کار نیست.

راسکولنیکوف با فریاد : نه دروغ میگویی این هم یکی از اون کلک های نخ نما شده ی پورفیری است.تبر نمی دهم.ندارم که بدهم





داستایوفسکیجنایت و مکافاترمانداستان
نویسنده ای که نمی نویسد از روستایی کوهستانی پشت کوه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید